پسر نوح
کتاب پسر نوح نوشته محمدرضا حدادپور جهرمی است . آنچه در این کتاب می خوانید پرده برداری مختصری از تلاش سرویس های بیگانه توسط عوامل داخلی آنان برای اتصال و سازماندهی بخش قابل توجهی از این دسته مذهبی نماهایی است که امام حسین علیه السلام را فقط برای روضه هایش و اسلام را فقط برای مجالس ختم و عزایش می خواهند . داستان این کتاب درباره تربیت مداحان توسط تشیع انگلیسی و نفوذ آنان به مراکز مذهبی ما و پر کردن دل و جان جوانان ما از محبت به امام حسین سکولار است .
اطلاعات بیشتر
جربان به راه افتاده در جهان اسلام به عنوان تشیع انگلیسی و اهل سنت آمریکایی که به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب به درد ما نمی خورند و آبشخور آنان سرویس های بیگانه است اقدام به جذب و طرح مداحانی در محافل خود نموده که پتانسیل بالایی جهت خالی کردن هیئات مذهبی از عالم و دین شناس داشته و جان و دل جوانان و نوجوان ما را مملو از محبت به امام حسین سکولاری می کند که فقط به درد سر و صورت خونی مجالس روضه می خورد و در دنیا و انقلاب و مبارزات و ظهور و مدینه فاضله کاملا خنثی است .
کتاب پیش رو در پنج فصل و 77 قسمت نگارش شده است که متنی روان و محاوره گونه دارد و خواننده را تا انتها با خود همراه می کند .
بخشی از این داستان را با هم بخوانیم :
قسمت 28 : قم - حرم حضرت معصومه علیه السلام
به حیدر پیام دادم و نوشتم : کجایی ؟
نوشت : قراره غش کنم
نوشتم : راه دیگه ای نداره ؟ چون ممکنه ولت کنه .
نوشت : مگه دست خودشه ؟ می گی چکار کنم ؟
گفتم : نمی دونم . می خوامش . این حرفه ای رو می خوام .
یکی دو دقیقه صدایی نیامد و پیامی نفرستاد . بعد روی خطم آمد و گفت : حاجی آماده ست . بیارمش یا میای ؟
گفتم : به این سرعت ؟ باریکلا !
رسیدم بالای سرش . حیدر گفت : بفرما حاجی اینم از این .
گفتم روبندش رو بردار یه لحظه !
برداشت و دیدم نمی خورد ایرانی باشد .
با لبخند به حیدر گفتم : چطور زدیش که انقدر تسلیم افتاده ؟
....
رسیدم اداره . گوشی فائقه رو برداشتم و با پرونده اش رفتم داخل اتاق و گفتم صداش کنید تا بیاید .
" بسم الله الرحمن الرحیم ... با کی حرف می زدی ؟ "
هیچی نگفت سرش پایین بود !
گفتم : متین کیه ؟
بازم هیی نگفت .
گوشی را بیرون آوردم . رمزش را زدم و بازش کردم و رفتم قسمت تماس ها . آخرین تماس را انتخاب کردم .
تماس را زدم ... بوق خورد ... دومین بوق ... سومین بوق ... چهارمین بوق ...
تا این که یه آقایی برداشت و به محض برداشتنش گفت : فائقه کجایی الو ؟ ...
صدایش خیلی آشنا بود !
تصمیم گرفتم با او صحبت کنم . گفتم : سلام . احوال شما ؟
با حالتی که خیلی تعجب کرده بود . و انتظارش را نداشت گفت : و علیکم السلام شما ؟
تا عین علیم السلام را گفت فهمیدم کیست ! با ته لحجه عراقی که داشت .
گفتم : به به ! آقازاده ! ابوی چطورن ؟
او که داشت سکته می کرد با تعجب و خشم گفت : بازم شما ؟ ! چی می خواین از جون مردم ؟ !
مشخصات
دیدگاه ها (0)
لطفا پیش از ارسال نظر، این موارد را مطالعه کنید:
این محصولات ساخته و پرداخته هنرمندانی است که نظرات شما را میبینند و از آن بهرهمند میشوند؛ پس لازم است محتوای ارسالی شما منطبق برعرف و شئونات جامعه و با بیانی دوستانه و عاری از لحن تند، تمسخرو توهین باشد. طبیعتاً نظرات دلگرم کننده شما موجب شکوفایی ذوق هر هنرمند خواهد بود. از ارسال لینک سایتهای دیگر و ارائهی اطلاعات شخصی نظیر شماره تماس، ایمیل و آیدی شبکههای اجتماعی پرهیز کنید. در نظر داشته باشید هدف نهایی از ارائهی نظر دربارهی کالا، ارائهی اطلاعات مشخص و مفید برای راهنمایی سایر کاربران در فرآیند انتخاب و خرید یک محصول است. ما در این قسمت به نظرات و سوالات شما در اسرع وقت پاسخ میدهیم، پس شکیبایی پیشه کنید. سوالات شخصی خود، مبنی بر پیگیری سفارشات یا مشکلات در ثبت خرید را از طریق تماس با فروشگاه مرتفع کنید. هرگونه نقد و نظر در خصوص سایت ربیع، مشکلات دریافت خدمات و درخواست کالا و نیز گزارش تخلفات را از طریق تماس با شمارهی 02591002425 در میان بگذارید و از نوشتن آنها در بخش نظرات خودداری کنید.