لواسان تا کانی مانگا

کتاب لواسان تا کانی مانگا ، تنها کتاب نیست بلکه روایت یک زندگی نمونه و کامل است که می تواند چشمه ای از نور و معنویت برای خواننده این کتاب به ارمغان آورد .

نگاه پرمحبت شما خواننده گرامی را به خواندن بخشی از این کتاب سراسر نور و معنویت جلب می نماییم :

والفجر 1 :

محمدعلی کلهر :

عملیات والفجر 1 به علت پیچیدگی زمین منطقه ، وجود چندین رده موانع ، هوشیاری دشمن و مسدود شدن راه کارهای هجوم نیروهای خودی ، با آتش هزاران قبضه توپ و کاتیوشا و خمپاره انداز ارتش صدام ، از صبح روز بعد ، وارد مرحله ی حساسی شد .

گردان ما حتی نتوانست از اولین کانال عبور کند . مهدی خندان برای اینکه راه نفوذی پیدا کند ، از داخل دیدگاه به منطقه عملیاتی نگاه می کرد .

من از سمت کانال به عقب آمدم . نمی دانید که دشمن با چه شدتی اطراف ما را بمباران می کرد . وقتی به دیدگاه رسیدم ، مهدی گفت که بیا با هم بریم ستاد لشکر . باید با برادر چراغی صحبت کنم .

پشت فرمان ماشین نشستم و مهدی هم کنارم نشست . آنقدر خسته بود که به محض نشستن خوابش برد .

من تا آن موقع ستاد لشکر را ندیده بودم . برای همین وقتی به عقب آمدم ، یک جاده جدید را دیدم که شن ریزی شده بود . مانند جاده هایی که می خواهند آسفالت کنند ، حدس زدم مسیر ستاد لشکر همین باشد . من هم پیچیدم و با سرعت رفتم . کم کم بارش گلوله های دشمن کم شد ، اما هر چه رفتم به ستاد نرسیدم !