سه روایت از یک مرد

موضوع کتاب سه رویات از یک مرد سه روایت در قالب داستانی با بیانی شیوا و روان در مورد شهید حسین علم الهدی می باشد .

در این کتاب هر روایت از یک زاویه به ابعاد شخصیتی وی می پردازد .

شهید علم الهدی متولد سال 37 در اهواز بود . علاقه او به کارهای فرهنگی در کنار آن مبارزاتی باعث حساسیت ساواک  بر وی و دستگیری او شد .بعد از انقلاب او در زمینه های مختلف همچون جهادی ، فرهنگی و رزم توانایی های خود را نشان داد.  دی ماه سال 59 میان عملیات مشترک سپاه و ارتش ، علم الهدی به همراه تعدادی از دانشجویان و سپاهیان در هویزه مشغول رزم بود . بعد زا عقب نشینی تعدادی از نیروها او و دوستانش در محاصره ماندند و بعاد از مقاومت به شهادت رسیدند .

روایت اول کتاب روایت یکی از شکنجه گران زمان پهلوی و در مورد فعالیت های مبارزاتی شهید علم الهدی می باشد .

روایت دوم  روایت یکی از همرزمان و در مورد سال 59 از زمان پیش از جنگ تا شهادت ایشان است .

روایت سوم نیز  روایت زیبای آشنایی یکی از اهالی هویزه  با شهید علم الهدی است .

کتاب سه روایت از یک مرد در 208 صفحه به قلم محمدرضا بایرامی نوشته و توسط انتشارات شاهد به چاپ رسیده است .

« قبل از شروع رسمی جنگ ، یک روز من و حسین با هم رفتیم شلمچه ... از دور توده ای از گرد و غبار دیده می شد که افق را پوشانده بود . گفتم : آن دورها انگار خبرهایی است .

حسین گفت : باید عراقی باشند .

گفتم : یعنی راست راستی خیال هایی دارند ؟

گفت : دیگر دارم مطمن می شوم . و با دوربین مرز را زیر نظر گرفت .

گفتم :چیزی می بینی ؟

گفت : نه چیزی دیده نمی شود اما این گرد و خاک ها حتما مال جا به جایی تانک ها و ادوات سنگین است .

گفتم : حالا باید چی کار کنیم ؟

گفت : تا  افراد خائن در راس قدرت هستند کارچندانی از ما بر نمی آید . من بچه های سفارت را قانع کرده ام پرونده ی مدنی را از رسانه های گروهی اعلام کنند . اگر این کار صورت بگیرد ، مدنی کنار می رود و راه برای نیروهای مخلص باز می شود . این مرد بدجوری دارد کار شکنی می کند .

گفتم : اسناد طبقه بندی شده ای که می گفتی یکی از دوستان علیه مدنی تهیه کرده اند کارساز نشد ؟

گفت : چرا آتها را هم در اختیار بچه های سفارت گذاشتیم . »

بخشی از متن کتاب سه روایت از یک مرد