دختری که رهایش نکردی

کتاب دختری که رهایش نکردی نشر کتابستان معرفت داستانی پر از ماجرا و هیاهو است که از زبان یک دختر تیر ماهی ده شصتی شوخ طب و شیرین زبان در مورد مشکلات و سختی های زندگی خانواده ی پرجمعیت خودش شرح داده است .

اثر پیش رو در 22 فصل و 91 صفحه توسط لیلا عباسعلی زاده نوشته شده است .

" بخشی از متن :

من درست در نخستین روز تابستان ، یعنی در آن روزی که ابرها در باد می رقصیدند و کبوتر ها آواز های عاشقانه می خواندند ... می خواستم احساسی اش کنم ! ولی بی خیال . احتمالا آن روز نه بادی بوده است ، نه ابری ، نه کبوتری که حال داشته باش در آن گرما عاشقی کند . به نظرم همان « من در نخستین روز تابستان متولدشدم » کفایت می کند . مهم این است که شما بدانید دارید خاطرات دختری را می خوانید که یادش می آید در چه روزی متولد شده است . تا این جایش که روز اول تابستان متولد شده ام ، با خیلی از شما مشترکم ، ولی چیزی که مرا تقریبا از همه ی شما ، منظورم شما زیر هفده ساله هاست ، جدا می کند این است که من پنجمین فرزند پدر و مادری هستم که هشت تا بچه داشتند . تعجب کردید ؟! علامت تعجب هم گذاشتید ؟ از این ها « ؟! » خوب کاری کردید . البته تعجب هم دارد ، ولی من متعلق به دوره ی زیست طبیعی ام و آن دوره سیستم زاد و ولد همین طوری بود . دوره ی زندگی طبیعی ، دقیقا سه دهه قبول بود . نکند فکر کرده اید قبل از عصر دایناسور ها بوده است ؟ واقعا که ! "

" متن پشت جلد کتاب "

این داستان مال کوچکترهاست ....

نه نه ببخشید مال بزرگترهاست ...

یعنی اصلا نمی توانم بگویم مال چه کسی است . فقط می توانم بگویم که هرکس شروع کند به این راحتی رهایش نمی کند . خاطراتی دبش و بامزه از دختری ده شصتی که یک خصوصیت بارز داشت . هرجا میرفت دردسر قبل از او سر و کله اش پیدا می شد . یک چیز دیگر هم هست . قول نمی دم همه جای کتاب بخندانم تان . یک جا هم قرار است اشک تان را در بیاورم . باور ندارید بخوانید .