سبد خرید شما خالی است

قصه ی ما مثل شد جلد 3

 جلد سوم کتاب قصه ی ما مثل شد نوشته ی محمد میرکیانی و تصویرگری محمد حسین صلواتیان است قصه های آورده شده در این کتاب  از کتاب ها و منابع گوناگون انتخاب شده اند که نویسنده سعی کرده پرداخت آن ها یک دست و روان و نزدیک به هم باشند و موضوع و فضای قصه های انتخاب شده مناسب حال و هوای نوجوانان باشد و زبان قصه ها را به زبان گفتاری نزدیک کرده است که نوجوانان به راحتی بتوانند برای دیگران قصه گویی کنند .

(0)
زمان باقی مانده
16,000 تومان

اطلاعات بیشتر

کتاب قصه ما مثل شد جلد سوم از مجموعه ده جلدی قصه ما مثل شد ، دویست و بیست قصه از قصه  مثل های فارسی برای نوجونان به زبان ساده و روان با زنویسی شده و برگزیده ی سال 1386 است .

در سرزمین ما ایران قصه های خواندنی و دلپذیر که از روزگاران گذشته به یادگار مانده بسیار است ؛ ولی قصه هایی که مثل شدند ، طعم و مزه ی دیگری دارند . این قصه های شیرین و شنیدنی ، سر گذشت و زندگی نامه ی بعضی از مثل هاست . قصه هایی از مثل ها هستند که از زندگانی بزرگان دین ما سر چشمه گرفتند مانند ضرب المثل پنبه را از گوش بیرون آوردن . دسته ی دیگر از قصه مثل ها از میان شاعران نامدار و بزرگان ادب ایران زمین سر در آوردند و میان مردم راه پیدا کردند مانند ضرب المثل قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید .

دسته ی دیگر از حکایت ها و قصه ها در شب های بلند زمستان بر زبان پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها جاری شده اند که هیچ کس نام و نشان آن ها را نمی دانند مثل ضرب المثل یک خشت هم بگذار درش . نوجوانان با خواندن یا شنیدن قصه مثل ها ما با باورها ، آرزو ها ، شادی ها ، غم ها و شکست ها و پیروزی های مردم این سرزمین بیشتر و بهتر آشنا شوند .

این کتاب قصه به زبان ساده در 112 صفحه نوشته شده است که در صفحات اول فهرست قصه های مثل  و در صفحات پایانی منابع آمده است .

" خربزه و عسل "

... غیر از خدا هیبچ کس نبود .

روزی و روزگاری در شهری دور دست مردی زندگی می کرد که خوردن و خوابیدن را بسیار دوس داشت  و در این میان از خوردنی ها به خربزه علاقه ی بسیاری داشت . او هر وقت که می شد و می توانست ، خربزه ای پاره می کرد و آن را قاچ می کرد و تا ته می خورد . گاه می شد که پوست خربزه هم جان سالم بدر نمی برد .

روزی این مرد خربزه دوست در راهی می رفت . فروشنده دوره گردی را دید که باری بر الاغ دارد و می رود . آن دو نفر وقتی ک به هم رسیدند ، از حال هم پرسیدند . مرد از فرو شنده ی دورگرد پرسید : « خب ، بگو چه داری و چه نداری ؟ »  فرشنده ی دورگرد گفت: بگو چه می خواهی ؟ »

- معلوم است خربزه می خواهم ! من از خوردن خربزه هیچ وقت سیر نمی شم ...

صفحه ی 33

مشخصات

مشخصات محصول
مولف
محمد میر کیانی
انتشارات
انتشارات به نشر
تعداد صفحات
112
شابک
9789640209530
وزن
155 گرم
موضوع
ضرب المثل های ایرانی
جلد
شومیز
شماره کتاب شناسی ملی
849692
قطع
وزیری

دیدگاه ها (0)