وقتی که قم تب کرد

کتاب وقتی که قم تب کرد چهل روایت دلنشین داستانی از روزهای همدلی درروزهای تب دار قم می باشد .

این کتاب به کوشش جمعی از نویسندگان چهل روایت جهادگران را در قالب داستانی ، گاه خاطرات شیرین و گاه تلخ روایت نموده است .

این کتاب در قطع پالتویی ودر 96 صفحه توسط انتشارات عهد مانا به چاپ رسیده است .

« تلفنم زنگ می خورد . باباست . جواب نمی دهم و ویلچر را به سختی می چرخانم سمت تخت . چرخ راستش کم باد است ، به سید نصیر نگاه می کنم . لاغر تر از روز اول شده اما هنوز هم به راحتی وزنش سه برابر من است .

خودش را هل می دهد از تخت پایین . دستش را می گیرم . قفل چرخ ویلچر را نزدم . چرخ کمی عقب می رود . با پای راستم چرخ را نگه می دارم و خودم مثل یک عصا می روم زیر دستش .

آرام می نشیند روی ویلچر . ساک و وسایل شخصی اش را می گذارم روی پایش و ویلچر را می چرخانم سمت در .

مثل همیشه ساکت است . ویلچر با آه و ناله ، آرام جلو می رود . اغراق نکنم ، من با اختلاف زیاد در صدر جدول لاغرترین های جهادی هستم و سید نصیر در صدر چاق ترین های کروناییی بیمارستان ... با آسانسور می رویم همکف و بعد تا جلوی در بیمارستان همین طور هلش می دهم . روی آسفالت حرکت ویلچر سخت تر می شود . دستم باز تیر می کشد . جلوی در بیمارستان ، پسرش را می بینم که دست تکان می دهد . جوانی های سید نصیر است ... تا می رسیم پدر را بغل می کند و از دلتنگی های نه روزه اش می گوید ... »

بخشی از متن کتاب وقتی که قم تب کرد صفحه 18 و 19