نفس

بهزاد دانشگر براساس خاطرات خانم لیلا . غ داستان پیش رو را به رشته تحریر درآورده است .

قلمی روان و داستانی پر فراز و نشیب با حوادثی تلخ و شیرین و تجاربی که لا به لای داستان به مخاطب منتقل می شود ؛ معرفی شخصت خوب برای مخاطب و اتفاقاتی از جنس واقعی از جمله نکات مثبت این کتاب است و شما را با داستان خود همراه می کند .

این کتاب در قطع پالتویی و طرح جلد و طراحی مرتبط با موضوع در 224 صفحه توسط انتشارات تلاوت آرامش به چاپ رسیده است .

« " آره آره . اتفاقا من از همین خوش تیپی ات خوشم می آید . با اینکه خوش تیپی اما نجیب هم هستی . "

پیش خودم گفتم : آره تا تعریف تو از نجابت چه باشد . بعد ته دلم غنج می رفت از اینکه ستار از ظاهرم تعریف می کند ؛ به خصوص که به خاطر کارهای مسعود و بی اعتنایی های اولیه اش کم کم به خودم شک بودم که احتمالا چندان قشنگ نیستم که او ابراز علاقه نمی کند .

اوایل ، حرف های ستار را جدی نمی گرفتم . فقط می خواستم یکی باشد که مسعود از یادم برود . بعد از یکی دو هفته نمی دانم مسعود شماره ام را از کجا گیر آورده بود ! هر از چند باری زنگ می زد ، یا پیامک می داد که چرا جوابش را نمی دهم ؟ اما فایده نداشت .

جالب اینکه مسعود هم تغییر کرده بود و داشت ابراز علاقه می کرد : " اگر خودکارت اندازه یک کلمه جوهر داشت برایم چه می نوشتی ؟ "

نوشتم : " ولم کن " بعد گلایه می کرد که چرا اعتنایی به او نمی کنم و تغییر کرده ام اما من محکم جوابش را نمی دادم ، یا می گفتم دیگر دوستش ندارم ؛ به خصوص وقتی دقت کردم و دیدم ستار ، خوش تیپ تر و قشنگ تر از مسعود است . »

بخشی از متن کتاب نفس صفحه 32