سبد خرید شما خالی است

به نام مادر

کتاب به نام مادر به کوشش سید علی حسینی و خاطراتی از شهید محمدرضا تورجی زاده از سرداران دفاع مقدس است . در این کتاب زندگی نامه ی شهید به صورت مختصر ، متن خودگفته ی شهید با ویرایش به همراه خاطراتی چند از دوستان و همرزمان شهید را می خوانید .همچنین عکس هایی از شهید در لابه لای متون به چاپ رسیده است . نام کتاب اشاره ای به توسلات به مادر سادات است .

(0)
زمان باقی مانده
48,000 تومان

اطلاعات بیشتر

جنگ هشت ساله با تمام رنج ها و مشکلات تجلی ظهور جوانانی بود که راه صد ساله را یک شبه پیمودند و با لبیک به امام خود عصر جدیدی را رقم زدند . این مصحف ، برشی است از زندگی و خاطراتی یکی از این دلدادگان .

شهید محمدرضا تورجی زاده در سال 43 و خانواده ای متشرع و دلداده اهل بیت به دنیا آمد . در کودکی سه بار دچار حادثه شد و توسل به اهل بیت خصوصا حضرت زهرا بازگشت تا با دعای مادر راه سربازی برای امام زمانش را برگزیند . او  سرانجام در سال 66 و در 23 سالگی از ناحیه پهلو و بازو  به شدت زخمی شد و آسمانی شد .

روایت اول کتاب خلاصه ای از زندگی شهید تا قبل از اعزام به جبهه است .

در به روایت تورجی روایت ساده و دلنشین خود شهید را که برگرفته از متن مصاحبه با شهید در سال 65 همراه با ویرایش است می خوانید . سپس 28 خاطره از دوستان و هم رزمان شهید نقل شده است .

این کتاب همچنین مزین به 142 تصویر از این شهید بزرگوار است و در انتهای آن متن وصیت نامه ضمیمه شده است .

« آمدیم پایین . راه را گم کرده بودیم ... بچه ها مضطرب به سمت من آمدند . پرسیدند : تورجی ! راه را پیدا کردی ؟ 

کمی نگاهشان کردم . چیزی نگفتم . اما گویی کسی در درونم حرف می زد ... گفتم : بچه ها فقط یک راه وجود دارد . همه نگاه ها به من بود . بعد ادامه دادم : ما یه امام غایب داریم . ایشون فرمودند در سخت ترین شرایط به داد شما می رسم . فقط باید از همه جا قطع امید کنیم . با خلوص کامل ، حضرت را صدا بزنیم . ... بعد ادامه دادم الان هم هرکسی به یه سمتی حرکت کنه . همه فریاد بزنیم : یا صاحب الزمان ادرکنی ! 

بعضی ها تحویل نگرفتند . اما بیشتر بچه ها حرکت کردند ... رفتم سراغ بسیجی نابینا . دیدم بنده خدا پوتین هایش را در آورده ، پایش را هم در آب گذاشته . بعد چون چشمانش نمی دید ، پوتین هایش را داخل آب گذاشته بود . آب هم آنها را برده بود .

زمین سنگلاخ بود . با سختی همراه جوان نابینا حرکت کردیم ...

ساعتی گذشت . دوباره به هم رسیدیم . بچه ها با حالت خاصی به من نگاه می کردند  . ناگهان دیدم از دور چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند . آنها از لا به لای درختان به ما نزدیک می شدند ... دیگر نه راه پس داشتیم نه راه پیش .

دقایقی بعد سرم را کمی بالا آوردم . خوب به چهره های آنان خیره شدم . اخم هایم باز شد . خوشحال شدم . آنها را می شناختم . برادر نوروزی فرمان گردان یا زهرا به همراه چند نفر از نیروهایش بود ...

یک گروهان از گردان ما آن جا مستقر بود . آنها به طور اتفاقی پوتین های روی آب را می بینند . از مدل پوتین و خون تازه می فهمند که هنوز نیروهای ما اینجا هستند . »

بخشی از کتاب به نام مادر صفحات 60 تا 62 ، متن مصاحبه شهید 

مشخصات

مشخصات محصول
مولف
سیدعلی حسینی
انتشارات
یا زهرا
تعداد صفحات
200
شابک
9786007594322
وزن
229
موضوع
خاطراتی از شهید محمدرضا تورجی زادهزندگی نامه شهدا
جلد
شومیز
شماره کتاب شناسی ملی
4444243
قطع
رقعی

دیدگاه ها (0)