کوچه باغ انار به ماندنم عادت نکن

این روایت وام گرفته از مصاحبه ها و خاطرات شفاهی از خانواده به ویژه همسر است که بنابر حفظ بافت داستانی و با اجازه خانواده شهید و نگرشی جدید در نگارش فضا سازی در آن صورت گرفته است و برخی وقایع از لحاظ مکانی یا زمانی ، تلفیق ، پس و پیش ، یا فضاسازی شده‌ اند . از این رو اگر انتقادی به وجود بیاید ، متوجه نویسنده است ، نه همسر شهید .

شهید میرسیار متولد سال 60 است و در سال 94 در شهر حلب سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش دو سال بعد به کشور بازگشت .

کتاب حاضر روایتی پر از شیرینی و تلخی همراه با قلمی روان و البته مستند است از زندگی واقعی با فرمی متفاوت گویی که مخاطب در آن اتفاقات را لمس می کند و گاه با همسر شهید هم ذات پنداری می کند .

این کتاب در 25 فصل و در 240 صفحه نگارش شده و توسط انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است .

« مشکلات دست بردار نیستند . از در که بیرون شان می کنی ، از پنجره داخل می شوند .

احسان در استراحت مطلق است و تمام حقوقش هم برای اقساط بانک می رود . خانه جدید پدری احسان هرچند کوچک است اما باز به لوازمی برای زندگی احتیاج دارد . احسان هم که مانع از آن شده بود تا جهیزیه من به تهران آورده شود .

حالا نه پول داریم نه وسیله ای برای امرار معاش . فکر های مان را روی هم می ریزیم و در نهایت به خانه پدری احسان می رویم و او برای مان یک یخچال کوچک می خرد . یک اجاق گاز سه شعله ی قدیمی رومیزی را که جهیزیه مادر احسان بود ، به همراه یک فرش می گیریم و چند تکه لوازم پلاستیکی و یک قابلمه از خیابان مولوی می خریم تا این ها بشود تمام آن چیزی که برای شروع یک زندگی در اختیار داریم . »

بخشی از متن کتاب کوچه باغ انار به ماندنم عادت نکن