سبد خرید شما خالی است

اجاره نشین خیابان الامین

کتاب اجاره نشین خیابان الامین روایت هشت سال معرکه سوریه با جمال فیض اللهی به قلم علی اصغر عزتی پاک است که به شیوه رمان گونه و خالی از تخیل ، به صورت روان مطالبی را از جنایات داعش را به رشته تحریر درآمده است . قبل از معرکه های سوریه ، کرامات حضرت رقیه جناب فیض اللهی را متحول می کند و بعد از ناآرامی های سوریه ایشان یکی از اولین مدافعان حرم هستند .

(0)
زمان باقی مانده
50,000 تومان
47,500 تومان

اطلاعات بیشتر

کنجکاوی مان درباره زندگی و احوال جمال فیض اللهی در " باب الصغیر " اتفاق افتاد ، هنگامی که داشت درباره شخصیت های مقدس و محترم مدفون در این قطعه تاریخی برای زائران توضیح می داد . او در روایت هایش از سرگذشت مدفونین در آن مراقد گریز های بسیار خاصی می زد به اوضاع و احوال سوریه ، و می گفت که کربلا را پس از مواجهه مستقیم با جنایات داعش و تکفیری ها بیشتر لمس کرده و باور کرده که انسان می تواند واقعا همان قدر که در تاریخ عاشورا آمده جانی و وحشی باشد .

من همان جا و هنگامی که زائران را فرستاد داخل ساختمان یکی از مراقد و خود ماند بیرون در رفتم سراغش . گفتم : " منظورت از مواجهه مستقیم و بلاواسطه چیست آقا جمال ؟ "

خندید و گفت : " من در همین سال ها با چشم هایم دیده ام آنچه را که تاریخ از جنایات اشقیا گفته در کربلا ! "

پرسیدم : " کجا ؟ " گفت : " در همین سوریه دورت بگردم ! " و این شد آغازی بر هر آنچه در این کتاب آمده .

جمال خود سرگذشت شگفتی دارد اما شگفت تر از زندگی اش وقایعی است که از هشت سال جنگ سوریه به چشم دیده است .

برگی از این کتاب را با هم بخوانیم تا بیشتر آشنا شوید با شخصیت آقا جمال :

در آن گیرودار یک شب آخرهای شب من که رفته بودم پی کاری وقتی برگشتم بروم حرم حضرت رقیه دیدم در اصلی بسته است . زنگ زدم به سید فوائد که : " چرا این جا بسته است ؟ " گفت : " دور تا دور حرم پر از آدم است نمی بینی ؟ " گفتم : " نه عادی است . " گفت : " نه بابا ! نمی دانم کدام حرام زاده ای شایعه کرده که در و پنجره این جا طلاست . الان هر ن زیر تهدیدیم که بریزند در و پنجره را از ریشه در بیاورند . برو از در آشپزخانه بیا داخل . "

منظورش در پشتی حرم بود . رفتم ساختمان حرم را دور بزنم دیدم سه - چهار تا جوان ایستاده اند در خم کوچه . گفتم : " تعالو . می خواهید بروید در و پنجره حضرت رقیه را بدزدید ؟ " یکی شان گفت : " لا ! " گفتم : " پس برای چه ایستاده اید ؟ " گفت : " توی ایرانی از آن سر دنیا آمده ای به من گیر می دهی که چرا اینجا ایستاده ام ؟ ! خاکم است . " گفتم : " خاکت است ، ولی این کسی که اینجا خوابیده جان ماست . حالا هم اگر تو سنی هستی ، اگر شیعه هستی ، اگر یهودی هستی هر کی هستی بدان اگر یک پنجره از این ساختمان کم شود خاک تان را به توبره می کشیم . این را بدان و بعد خواستی تا پس فردا کشیک وایستا ! "

بعد عصبانی تر شدم و سرش داد زدم که : " این ها آهن است ، مس است بدبخت ها ! کی به شما گفته طلاست ؟ یک زمانی خناسان کاری کردند که مسلمان رفت گوشواره دختر پیغمبر را از گوشش در آورد سر پسر پیغمبر خدا را بریدند به خاطر پول ؛ الان هم دوباره پیروان شان دارند همان کار را با شما می کنند . باز می خواهند به طمع طلا بیندازندتان به جان در و پنجره خانه دختر رسول الله . " خلاصه صدایم را انداختم توی سرم و گفتم : " بدبخت ها ! هر چه می خواهید بگویید تا من به تان بدهم اما این غلط ها را نکنید . "

صفحه 64

مشخصات

مشخصات محصول
مولف
علی اصغر عزتی پاک
انتشارات
معارف
تعداد صفحات
148
شابک
9786004412698
وزن
125 گرم
موضوع
خاطرات جمال فیض اللهیتاریخ جنگ سوریه
جلد
شومیز
شماره کتاب شناسی ملی
6134424
قطع
رقعی

دیدگاه ها (0)