النا

موضوع کتاب النا رمانی جذاب ، تاریخی ، مذهبی حول شخصیتی بنام النا شاهزاده رومی و دحیه تاجر معروف مسلمان است .

داستان این کتاب در سالهای پیش از فتح مکه و در دو سرزمین روم و حجاز اتفاق می افتد .

مینوس از بزرگان و از شخصیت های منفی به دنبال النا است . عده ای از بزرگان مسیحی با شنیدن نام پیامبر و تطبیق نام ایشان به رومی توسط یهودیان قتل عام شده اند .

النا در پی پیاسخ سوال های خود ، خود را به حجاز می رساند تا اینکه ...

دراین کتاب نویسنده تلاش نموده در عین بیان داستان آنها به شخصیت پردازی گاه با جزییات بپردازد .

کتاب النا نوشته رضا وحید در 260 صفحه  است و توسط انتشارات جمکران در قطع رقعی به چاپ رسیده است .

« مرد جوانی که قبلا او را در حال پخت کباب هایشان دیده بودند با پیاله ای بزرگ به طرف دحیه آمد و گفت : " شربت گلاب و شکر است و خنک . بفرمایید . "

دحیه گفت : از طرف چه کسی و به چه دلیلی ؟

جوان گفت : کاروان سرادار این پیشکش را به شما هدیه کرده است .

دحیه پیاله را گرفت و به مرد کناری اش تعارف کرد . مرد خواست آن را بگیرد اما خدمتکار کاروانسرا گفت : این پیاله ویژه شماست ، اگر کاروان سرادار بفهمد شخص دیگری نوشیده است من را توبیخ و تنبیه می کند .خود بنوشید .

دنیس با چشمانش به مینوس فهماند که کاری به این ماجرا نداشته باشد ... دحیه پیاله را بیرون آورد تا بنوشد . آن را بالا آورد اما مینوس پیاله را از دست او گرفت ... دحیه گفت : چه می کنی ؟

مینوس پیاله را به طرف خدمتکار گرفت و گفت : خودت ابتدا بخور ، بعد او می خورد .

دحیه گفت : این کارها برای چیست ؟

توجه همه به آن دو جلب شده بود . مینوس گفت : بگذار معلوم می شود ، بنوش .

خدمتکار پیاله را گرفت و با لبخند مقداری از شربت را نوشید .

گفت : بسیار گوارا و خوش طعم است .

پیاله را به دحیه داد . مینوس ساکت ماند . خدمتکار ناگهان چهره اش درهم رفت و کبود شد ... »

بخشی از متن کتاب النا صفحه 64 و 65