سفری که پر ماجرا شد

در این کتاب نویسنده سعی کرده است روایتی کودکانه را برای گروه سنی 8 تا 12 سال همراه تصویر سازی زیبا به مخاطب عرضه کند .

بیان داستان غدیر برای کودکان و نوجوانان باعث تحکم اعتقادات در آن ها می شود و از طرفی نحوه بیان این موضوع در این دوران جنگ نرم هنر فراوانی نیاز دارد .

به همین دلیل نویسنده سعی کرده با پرداخت های جذاب و گیرا کودک را با خود همراه کند و برای به انتها رسیدن کتاب تشنه اش نگه دارد .

در تصویرگری کتاب سعی شده است متناسب با متن و موضوع هر سرفصل نقاشی صورت بگیرد .

عناوین سر فصل های کتاب عبارتند از :

لطفا سر به سر شاخ طلا نذارید ، یک خبر خیلی مهم ، بوی گندم های برشته ، ما هم مسافریم ، یک مهمان عجیب ! ، من هم کمک می کنم ، آخ جون بچه ها رسیدیم ، آن شب خطرناک ، ماجرای اصلی سفر

ماجرای کتاب از زبان پسری به نام هانی روایت می شود که همراه با پدر راهی سفر مکه می شود و ...

بخشی از کتاب را بخوانید :

عمو بلال دارد خبری را با صدای بلند اعلام می کند . همه گوش هایشان را تیز می کنند تا همه حرف های او را بشنوند .

- ای زائران خانه خدا ای حاجیان شریف ، ای مردم ، گوش دهید . فردا ، چهاردهم ذی الحجه است . رسول خدا فردا را روز برگشت به سمت مدینه اعلام کرده است . پس از همین امروز چادرها و وسایلتان را جمع کنید که فردا صبح زود حرکت می کنیم .

مردم را می بینم که اشک ریزان مشغول جمع کردن وسایلشان هستند . تیرک چادرها یکی پس از دیگری از زمین بیرون کشیده و وسایل مردم کم کم بسته و جمع می شود .

خانواده ما هم مشغول همین کار است .

تلما خیلی آهسته کنار گوشم می گوید : " هانی من دلم می خواهد همین جا بمونم . من خیلی شهر مکه رو دوست دارم . آخه اینجا کلی دوست پیدا کردم . "

پدر که انگار حرف های تلما را شنیده است می خندد و می گوید : " دخترم ان شالله سال دیگه هم به یاری خدا به این سفر می آییم . ولی فعلا بهتره کمک کنی تا این ظرف و ظروف رو جمع کنیم . "

و بعد ستاره های آسمان دوباره به ما چشمک می زنند . از دور صدای زنگوله شتر می آید . انگار کسی دارد به ما نزدیک می شود . کم کم از دل تاریکی پیدایش می شود .