کتاب مخفی

شفا گرفتن چشمان فرزندی پدر را عاشق پیامبر مهربانی ها می کند و غرق در محبت پیامبر مسلمین می شود . در این میان در جریان غدیر قرار می گیرد و شروع به یادداشت خاطرات خود می کند . یادداشت هایی که تبدیل به کتاب مخفی می شود .

ماهان یک ایرانی است پدری که فرزندش نابیناست و برای شفای او شهر به شهر در پی طبیب می گردد . با خبر می شود که در شهر مدینه پیامبری از جانب خدا نازل شده و معجزه می کند . او به قصد شفای فرزندش به آنجا می رود و فرزند او شفا پیدا می کند .

ماهان که در طول سفرش جریان واقعه غدیر خم را دیده بود ، شروع به نوشتن تاریخ سفر خود و همچنین آخرین حج رسول خدا و ماجرای غدیر خم می کند .

ماهان به ایران بازمی گردد تا ایرانیان را از واقعه غدیر آگاه سازد اما در میان راه بازگشت ب طور اتفاقی متوجه توطئه کفار برای ترور پیامبر اکرم ( ص ) می شود . کفار که در صدد از میان برداشتن ماهان ، و جلوگیری از رسیدن خبر غدیر خم به ایران ، بر می‌آیند به تعقیب او می پردازند …

بخشی از کتاب را بخوانید :

" صدای خنده اش بلند است . چند قدم عقب تر ف ماهان بیچاره و زار توی فکر همسرش و " تهمینه " و پسرش " ایوب " است . خوب می داند که آن ها تا چند روز دیگر منتظرش نیستند و به خیال آن که او به سفری دور و دراز رفته ف نگرانش نخواهند شد . بعید نیست مهاجمان سر از بدنش جدا کرده و او را زیر خاک همین برهوت دفن کنند و تهمینه هنوز خیال آمدن و برگشتن ماهان باشد ! هنوز صدای تهمینه توی گوشش مانده :

_ نگران برای چه ؟ ! مدینه را دوست دارم ! شهر محمد است ! پیامبر خدا .

و صدای ابوذر و سلمان هنوز در سرش تکرار می شد . ابوذر مات و مبهوت کتابش را به دست گرفته بود و آن را ورق می زد و می گفت :

_ ماهان ! مراقب این کتاب باش ! این کتاب باید مخفی بماند و هیچ کس از راز ان با خبر نشود . شاید خودت ندانی که چه نوشته ای . شاید ندانی چه کسی را مدح کرده ای و از طعن چه کسانی سخن گفته ای ! این کتاب که من می بینم ف میراث پیامبر و حاصل زحمات اوست . جماعتی که رسول خدا و علی را ندیده اند ف با خواندن این کتاب حقیقت دین خدا را خواهند شناخت ! در دنیا کتاب های بسیاری نوشته اند ، اما این کتاب با همه فرق دارد .

_ آسمان را به کتاب آورده ای . فضیلت علی را نوشته ای ! ملائک دست تو را می بوسند !

آن دو نفر او را تا راهی بیرون از مدینه همراهی کرده بودند و تمام طول مسیر درباره اهمیت این کتاب گفته بودند و او شنیده بود .

_ این کتاب باید مخفی بماند ! مراقب باش ماهان ! این یک کتاب معمولی نیست !

 صفحه 29 و 30 کتاب را خواندید .