کاش برگردی
کتاب کاش برگردی روایت زندگی شهید مدافح حرم زکریا شیری از زبان رقیه آقایی ؛ مادر شهید است که توسط محمدرسول ملاحسنی نویسنده کتاب " یادت باشد " نوشته شده است . کتاب یادت باشد پنجره ای عاشقانه بود برای گذشتن و کتاب کاش برگردی پنجره ای مادرانه است برای از کجا آمدن . این کتاب نه تنها روایت مادر زکریا بلکه روایت همه مادران شهدای سرزمین ماست که نکات تربیتی را با روایتی داستانی به مخاطب عرضه می کند .
اطلاعات بیشتر
این درام تنها مراد دل ما بر مدار زندگی یک مادر نیست بلکه مادرانه ای برای همه نسل هاست . آینه ای روشن از همه مادرانی که از جگرگوشه هایشان گذشتند تا ما طعم تلخ ناامنی را نچشیم . این مادرانه فرصتی برای مرور تلاش همه مادران این سرزمین در تربیت نسل بالنده مدافعان غیرت و شهامت است .
شهیدمدافع حرم زکریا شیری در اول آذر ماه سال 1365 در روستای گرمآب خدابنده به دنیا آمدن و تحصیلاتشان را تا مقطع کارشناسی دفاعی در دانشگاه افسری امام حسین علیه السلام ادامه داد و در تاریخ فروردین ماه سال 1387 ازدواج کردن و صاحب دو فرزند شدند و به عنوان پاسدار سپاه صاحب الامر ( عج ) قزوین به عنوان فرمانده دسته در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت و در تاریخ چهارم آذر ماه سال 1394 در حلب سوریه بر اثر انفجار تله ی انفجاری و اصابت ترکش و جراحات وارده به فیض شهادت نایل آمدند و تاکنون اثری از پیکرش به دست نیامده است .
برشی از خاطرات مادر شهید را بخوانید :
زکریا و سید رحمان هم سن بودند . الهه و زینب هم از بچگی هم بازی بودند . نامزدی شان هم با هم افتاده بود . نه ماه از عقد الهه و زکریا گذشته بود و ما در تدارک مقدمات عروسی بودیم . کار طبقه دوم ساختمان که تمام شد ، چون برای خرج و مخارج زندگی تحت فشار بودیم ، مجبور شدیم طبقه پایین را به مستاجر بدهیم . خودمان به طبقه بالا رفتیم و یک اتاق را برای ذکریا کنار گذاشتیم .
پاییز آن سال اصلا باران نمی آمد . مردم دعا می کردند که به خاطر محصولات و کشت پاییزه باران رحمت خدا باریدن بگیرد . دقیقا از شبی که شروع به نوشتن کارت عروسی زکریا کردیم بارش باران شروع شد . جوری که انگار خدا شیر آسمان را باز کرده بود !
شب قبل عروسی برای مراسم حنابندان یک مینی بوس از فامیل ، یک مینی بوس از رفقای زکریا و چند ماشین سواری عازم روستا شدند . چون باید یک نفر در خانه می ماند و کارهای ناهار فردا را پیگیری می کرد من به مراسم حنابندان نرفتم .
در اقبالیه باران شدیدی می آمد . با تماس دخترم متوجه شدیم که در مسیر روستا هم برف زیادی به زمنی نشسته است . طوری که برف پاکن ها از کار افتاده بود و یکی از مینی بوس ها سمت دره منحرف شده بود . خدا به ما خیلی رحم کرد که با اتفاق ناگواری کاممان در شب عروسی تلخ نشد . کلی طول کشیده بود تا مینی بوس را به کمک تراکتور یکی از اهالی بالا بکشند . بعد ها یکی از رفقای زکریا که در مینی بوس اول بودند و زودتر به روستا رسیده بودند تعریف کرد : " ما خونه عروس خانمو بلد نبودیم . وقتی داخل روستا رسیدیم کمی جلوتر متوجه خونه ای شدیم که جلوی در خیلی شلوغ بود . ریسه زده بودن و صدای ساز و دهل بلند بود . ما هم که خودمونو فامیل داماد حساب کرده بودیم سسریع پیاده شدیم و شروع کردیم به چوب بازی و رقص محلی و مسخره بازی !
چند دقیقه که گذشت ، از نگاه های متعجب اطرافیان دو به شک شدیم . توی اون هیر و ویری جلو رفتم و از یکی پرسیدم : " مگه اینجا عروسی زکریا نیست ؟ "
تازه فهمیدیم توی روستا دو تا عروسیه و ما کلا اشتباهی رفتیم . خیلی زود دست از پا درازتر با شرمندگی و کلی خجالت سرمونو پایین انداختیم و یکی یکی سوار مینی بوس شدیم . "
صفحه 84
مشخصات
دیدگاه ها (0)
لطفا پیش از ارسال نظر، این موارد را مطالعه کنید:
این محصولات ساخته و پرداخته هنرمندانی است که نظرات شما را میبینند و از آن بهرهمند میشوند؛ پس لازم است محتوای ارسالی شما منطبق برعرف و شئونات جامعه و با بیانی دوستانه و عاری از لحن تند، تمسخرو توهین باشد. طبیعتاً نظرات دلگرم کننده شما موجب شکوفایی ذوق هر هنرمند خواهد بود. از ارسال لینک سایتهای دیگر و ارائهی اطلاعات شخصی نظیر شماره تماس، ایمیل و آیدی شبکههای اجتماعی پرهیز کنید. در نظر داشته باشید هدف نهایی از ارائهی نظر دربارهی کالا، ارائهی اطلاعات مشخص و مفید برای راهنمایی سایر کاربران در فرآیند انتخاب و خرید یک محصول است. ما در این قسمت به نظرات و سوالات شما در اسرع وقت پاسخ میدهیم، پس شکیبایی پیشه کنید. سوالات شخصی خود، مبنی بر پیگیری سفارشات یا مشکلات در ثبت خرید را از طریق تماس با فروشگاه مرتفع کنید. هرگونه نقد و نظر در خصوص سایت ربیع، مشکلات دریافت خدمات و درخواست کالا و نیز گزارش تخلفات را از طریق تماس با شمارهی 02591002425 در میان بگذارید و از نوشتن آنها در بخش نظرات خودداری کنید.