اینک شوکران 1 منوچهر مدق

" فرشته لحظه لحظه ی زندگیش را به یاد دارد . شاید این روزها فراموش کند چند دقیقه پیش چه می گفت یا به کی تلفن زده ، اما همه ی لحظاتی را که با منوچهر گذرانده ، پیش چشم دارد و نسبت به آن احساس غرور می کند . زیاد تعجب نمی کنی که زندگی اش با منوچهر شروع شده و هنوز ادامه دارد ، وقتی صداقت زندگی و پیوند روحیشان را ببینی و می بینی عشق چه قصه ها که نمی آفریند . "

متن بالا بخشی از مقدمه مریم برادران برای کتاب اینک شوکران یک  می باشد .

کتاب اول مجموعه اینک شوکران منوچهر مدق به روایت فرشته ملکی ، همسر شهید است . نوشته ای درباره ی مردانی که زخم های سالهای جنگ محملی شد برای نماندن شان .

فرشته ملکی ابتدا کوتاه از کودکی خود صحبت می کند و همراه با داستان شیرین آشنایی خود مطالبی در مورد انقلاب و فعالیت های انقلابی خود را بیان می کند و در ادامه روایت شیرین و تلخ از بیست سال زندگی را روایت می کند .

بخشی از کتاب اینک شوکران ج اول ص 10

" با خودم قرار گذاشتم اول اسلام را بشناسم  ، بعد بروم دنبال فرقه ها . به هوای درس خواندن ، با دوستان می نشستیم کتاب های دکتر شریعتی را می خواندیم . کم کم دوست داشتم حجاب داشته باشم . مادرم از چادر خوشش نمی آمد . گفته بودم برای وقتی که با دوستانم می روم زیارت چادر بدوزد . هر روز چادرم را تا می کردم ، می گذاشتم ته کیفم ، کتاب هایم را می چیدم روی آن . از خانه که بیرون می آمدم سر می کردم تا وقتی که برمی گشتم . آن سالها چادر یک موضع سیاسی بود . خانواده ام از سیاسی شدن خوششان نمی آمد . "