آن مرد با باران می آید

موضوع کتاب آن مرد با باران می آید روایت زندگی پر ماجرای یک خانواده در سال 57 ، اوج نهضت انقلاب اسلامی می باشد . شخصیت اصلی و محوری این داستان یک نوجوان به اسم بهزاد است که ناگهان پا در مسیر انقلاب می گذارد . برادر بزرگتر او اما دانشجویی انقلابی که همیشه پدر از بحث با او اکراه دارد . داستان از آنجا شروع می شود که با یک ترس تحولی در او شکل می گیرد و او را تا آنجا پیش می برد که حتی جان دوستش را هم نجات می دهد .

کتاب پیش رو نوشته وجیهه سامانی ست و در 217 صفحه در انتشارات کتابستان به چاپ ششم رسیده است .

مستند بودن حوادث ، قلم روان و قوی ، شخصیت پردازی خوب ، ایجاد هیجان و  حس تصویری داشتن داستان ، کنش و درگیر کردن ذهن مخاطب برای خواندن ادامه داستان ، ترویج اندیشه مقاومت از ویژگی های مثبت این کتاب می باشد .

بخشی  از متن کتاب  ص142

" بهروز با بغض و به سختی می گوید که دیشب ماموران شاه به دسته ی عزاداری شان حمله کردند . چند نفر زخمی شده اند و یاسر و جوان دیگری به شهادت رسیده اند . مامان تکیه به دیوار ، روی زمین می نشیند . رنگش پریده و لب هایش می لرزد . حتما دارد به همان چیزی که من فکر می کنم فکر می کند . اینکه چقدر خطر به بهروز نزدیک بوده و خدا پسرش را دوباره به او بخشیده ؛ که می توانست حالا به جای یاسر ، بهروز تیر خورده باشد .

بابا با صدایی بم اما خش دار می پرسد : آوردینش

بهروز سرش را علامت مثبت پایین می آورد . بهناز و مامان با تعجب به بابا نگاه می کنند . بابا ادامه می دهد : اگه جنازه شو نمی آوردن و می افتاد دست ساواک دیگه نمی تونستن برای کفن و دفن بگیرنش . خودشون می بردن تو گورهای دست جمعی ، سر به نیستش می کردن . مثل شهدای میدون ژاله .