سبد خرید شما خالی است

با اجازه بزرگ ترها بله

کتاب با اجازه بزرگ ترها بله خاطراتی از خواستگاری به سبک شهدا است که شامل بیست خاطره می شود که در هر یک از خاطره ها همسران شهدا با زبانی بی آلایش و بدون تعارف به بازگویی جذاب ترین بخش های خواستگاری و اتفاقات پیش آمده و صحبت های مطرح شده در این جلسات پرداخته اند .

(0)
زمان باقی مانده
20,000 تومان

اطلاعات بیشتر

کتاب حاضر دربردارنده روایت های نحوه آشنایی ، مراسم خواستگاری و ازدواج بانوانی است که با دنیایی از امید و آرزو راهی خانه بخت شدند اما دست تقدیر جدایی را برایشان رقم زد . این بانوان افتخار هم سفری با مردانی را داشته اند که همگی پیشوند شهید در کنار نام شان نشسته است ؛ مردانی که پیش از آن که جسم شان از دنیایی خاکی رخت بربندد روح شان شهید شده بود و شهیدانه زندگی کردن را مشق کرده و طعم زیبای حیات طیبه را چشیده بودند .

این کتاب شامل بیست روایت از همسران شهدا در مورد مراسم خواستگاری آنهاست که دو روایت پایانی که از زبان همسران شهدای مدافع حرم نقل شده است هم نشانگر تکرار یک سبک زندگی است ؛ حیات طیبه .

تمامی روایت های این کتاب گزیده ای از ده ها و بلکه صدها روایتی است که پیشتر از زبان همسران شهدا در قالب کتاب های جداگانه و متنوع منتشر شده اند .

خاطره سوم کتاب با عنوان دریا خانم ؛ از خانم آذر علامه زاده همسر شهید رضا جلیلوند است که قسمتی از آن را می خوانید :

فکر کنم دو یا سه هفته بعد از عقدمان بود که رضا تصمیم گرفت گواهی نامه رانندگی بگیرد . یک روز ساعت حدود سه یا سه و نیم بعدازظهر بود . من و همکارانم جلوی در فروشگاه شهر و روستا منتظر باز شدن فروشگاه بودیم . در همین هنگام رضا که سوار ماشین تعلیم رانندگی بود از مقابل ما عبور کرد . تا مرا دید برایم دست تکان داد یک دفعه حواسش پرت شد و با لندرور جلویی تصادف کرد .

رضا و آن راننده از ماشین پیاده شدند و شروع کردند به جر و بحث . راننده لندرور به رضا گفت : مگه عاشقی ! آدم عاشق اینطور رانندگی می کنه .

من طاقت نیاوردم و رفتم وسط دعوا . همکارانم آمدند و دست مرا کشیدند و گفتند : دختر تو چقدر شجاعی . دو تا مرد غریبه با هم دعوا می کنند تو چرا دخالت می کنی . سر پیازی یا ته پیاز !

من که از دعوای رضا با آن مرد خیلی ناراحت شده بودم بند را آب دادم و گفتم : برای خودتون همین طوری حرف می زنید . این آقا شوهر منه !

تا آن روز ماجرای عقدم با رضا را از همکارانم پنهان کرده بودم . همکارانم وقتی حرف های مرا شنیدند با تعجب پرسیدند : شوهرت ؟!

- ها ... بله ، شوهرم !

- تو که مجردی و شوهر نداشتی .

خندیدم و گفتم : حالا دارم ! مگه اشکالی داره ؟

 

مشخصات

مشخصات محصول
مولف
مسعود دهقانی پیشه
انتشارات
نارگل
تعداد صفحات
192
شابک
9786009574896
وزن
228 گرم
موضوع
مجموعه داستان های کوتاه فارسی خاطرات همسران شهدا
جلد
شومیز
شماره کتاب شناسی ملی
4033673
قطع
رقعی

دیدگاه ها (0)