سبد خرید شما خالی است

حیفا

کتاب حیفا نوشته محمدرضا حدادپور جهرمی است که مستند داستانی ضد صهیونیستی و ضد تکفیری است و داستان زندگی و ماموریت دختری جاسوس از اداره متساوای سازمان موساد در غرب آسیا که تلاش می کند مدیریت رفتاری و تصمیم‌سازی سران داعش را هدایت کند و داستان این مستند به وقایع تاریخی است که به شهادت کتاب پنجاه درصد کتاب را شامل می‌شود

(1)
زمان باقی مانده
45,000 تومان

اطلاعات بیشتر

محمدرضا حدادپور جهرمی نویسنده جوان ایران کتاب های زیادی در زمینه امنیتی نوشته است که می توان گفت که یکی از ویژگی هایی که در تمام داستان ها هست ، معرفی سازمان های ضد‌جاسوسی و جاسوسی زنده دنیا مثل ام.آی.سیکس است . و به گفته خود نویسنده دهه شصتی باید میزان ضریب هوشی امنیتی مردم را وسعت داد و بزرگ‌ترین هدف ایشان دو مسئله است : اول دشمن‌شناسی ، دوم ارتقای هوش امنیتی که این مسئله با تصور و خالی بندی نمی‌شود .

اکثر رمان های ایشان از پرونده های سیاسی امنیتی است که به دشمن شناسی خوانندگان توجه خاصی داشته اند و وسعت دید جوانان و مردمان آگاه این مرز و بوم را به طرز چشم گیری افزایش می دهد .

در کتاب حیفا که به سبک مستند داستانی نوشته شده است ، نویسنده در مقدمه می گوید این داستان با پژوهشی یک ساله به وقایع متعدد حقیقی و تاریخی مستند شده و زحمات بسیاری از شهدای حزب الله و خط مقاومت تجلیل به عمل آمده که حدودا پنجاه درصد این داستان را شامل می شود . الباقی این مجموعه داستان پردازی نویسنده و محقق است که به منظور ارتباط و جذابیت این مستند داستانی به شکل کنونی در آمده است و شایان توجه است که برای جلب اعتماد کافی مخاطب اکثر اسامی و تاریخ نگاری های این دفتر را می توان در منابع اینترنتی و مکتوب رصد و جستجو کرد .

کتاب حیفا از 54 قسمت تشکیل شده است که داستان جاسوسی با نام مستعار حیفا از سازمان موساد در غرب آسیا را بر طبق پرونده های امنیتی موجود بیان کرده است که تمام تلاشش در غرب آسیا تاثیر بر مدیریت رفتاری و تصمیم سازی سران داعش است .

داستان شماره 4 کتاب را می خوانید :

صبح روز 3 مارس ساعت 4 در کافی شاپ طبقه فوقانی فرودگاه بین المللی بن گوریون 15 کیلومتری جنوب شرقی تل آویو ملاقاتی رخ داد که در آن مطالب مهم و درخور توجهی از برنامه های آینده رژیم اشغالگر قدس بین دو نفر از اعضای موثر پروژه مطرح شد به متن کامل آن توجه فرمایید :

لب خوان اول : عجله نکن قرار نیست چیزی رو جا بذاری . این گوشی گلکسی رو بگیر و منتظر پیام ها و دستورات باش . کدها و فونت ها طبق همون چیزیه که در ماموریت عربستان داشتی . فقط حواست رو جمع کن که خودکشی نکنی چون اون وقت معلوم نیست چه به سر عملیات بیاد . همون طور که می دونی سه تا دختر دیگه تقریبا تا حدود 15 سال آینده توی افغانستان و لیبی و روسیه مشغولن و بعیده بتونیم ازشون در این عملیات استفاده کنیم . پس یه جورایی امیدم فقط به توست .

لب خوان دوم : چشم قربان . میزان اختیاراتم چقدره ؟ مجرد باشم یا متاهل ؟

لب خوان اول : بیوه باش . اختیاراتت در حد یک زن بیوه است که پس از پرواز از آنکارا در فرودگاه بغداد دستگیر می شه . بعدش هر جور صلاح دونستی عمل کن . حتی اگر صلاح دونستی متاهل شو یا هر کار دیگه ای که صلاح می دونی .

لب خوان دوم : جسارت نیست بپرسم به کدوم زندان منتقل می شم ؟

لب خوان اول : حدس خودت چیه ؟

لب خوان دوم : حدس که نه . عشقم ابوغریب است . چند بار هم خوابش رو دیدم . تنها ابرزندان توی خاورمیانه است که تجربه ش رو ندارم .

لب خوان اول : اتفاقا همون جاست . فقط مواظب باش اگر در طول این ماموریت باردار شدی یا حتی اگر مجبور شدی وضع حمل کنی بچه ت دختر و شوهرت هم عراقی باشه تا سازمان روی نژادش حساس نشه و بالاخره یه فایده ای داشته باشه چون ما به ترکیب نژاد نیاز داریم . در غیر این صورت یا سقط کن یا اگر به دنیا اومد زنده اش نذار !

لب خوان دوم : چشم . حواسم هست . میزان دسترسیم در زندان چقدر و چطوریه ؟

لب خوان اول : به خودت بستگی داره . هر جور راحتی . بلدی که ...

لب خوان دوم : باشه اگه لازم شد اجازه کشتن آمریکایی ها و متحدانمون رو دارم ؟

لب خوان اول : مشکلی نیست . ما فقط دنبال کنترل و تربیت شخصی به نام ابو محمدالعدنانی هستیم . پیداش کن و روش کار کن ببین می تونه از مقامات ارشد ستیزه جویان عراقی بشه یا نه !

لب خوان دوم : فقط یه سوال می مونه .

لب خوان اول : با شناختی که ازت دارم می دونم می خوای چی رو بپرسی . جوابم منفیه . اجازه رفتن به شهرهای کربلا و نجف رو نداری ! پروژه اون شهر ها دست من نیست ، دست کسی هست که دوس ندارم حتی بهش فکر کنم چه برسه که بخوام اسمش رو به زبون بیارم .

لب خوان دوم : من اخیرا تونستم با یکی از شاگردای احمدالحسن که خودش رو یمانی معرفی کرده و معتقده که ظهور کرده دوست بشم و حتی سیستمش رو هک کنم . بازم اجازه نیست به این بهانه به اون شهرها سر بزنم ؟

لب خوان اول : وقتی می گی دوست شدم یعنی سرخود رفتار کردی . چی بهت بگم ؟ بعد از بیست و چند سال هنوز نمی دونی که اولین عامل حذف توسط سازمان یا حتی متساوا کنجکاوی بی مورده ؟

لب خوان دوم : چرا متاسفم .

( لطفا به این بند بیشتر توجه کنید : )

لب خوان اول : ببین حیفا وقتی تصمیم گرفتیم نطفه تو رو از یکی از بهترین و ورزیده ترین مامورانمون در جولان در رحم یکی از مامورانمون در عراق بکاریم و تو به دنیا بیای حتی برای مرگ و بعد از مرگت هم برنامه داشتیم . حیفا تو دختر عاقلی هستی و بیست و چند سال یعنی از دقایق اول تولدت پیش خودم آموزش دیدی . پس اذیتم نکن و کاری نکن که احساس کنم کنجکاو هستی و نمی تونی با این حس ضعیف و مخرب زنانه کنار بیای و کنترلش کنی . کنجکاوی زنانه اولین پله غرق شدن در مسیریه که خودت نمی تونی تمومش کنی . پس بهتره کنجکاو نشی و اجازه ندی کسی بتونه کنجکاوت کنه . به ماموریتت و چیزایی که در بدنت به امانت گذاشته شده و میلیون ها دلار خرجش شده فکر کن . لطفا به نژادت فکر کن و اینکه چطور میتونی نژاد صهیون را به مجد اولش برگردونی نه به چیزایی که از یه کنجکاوی دخترانه لوس نشئت گرفته . پاشو که دارن لیست پرواز رو می بندن !

 

مشخصات

مشخصات محصول
مولف
محمدرضا حدادپور جهرمی
انتشارات
معارف
تعداد صفحات
187
شابک
9786004410403
وزن
211 گرم
موضوع
داستان جاسوسی اسرایئلداستان های فارسی
جلد
شومیز
شماره کتاب شناسی ملی
4314695
قطع
رقعی

دیدگاه ها (0)