سبد خرید شما خالی است

زیارت جامعه کبیره

کتاب زیارت جامعه کبیره به انضمام حکایت سید رشتی با ترجمه مهدی الهی قمشه ای ، در 32 صفحه با خط کامپیوتری و دو رنگ و در ابعاد جیبی طراحی شده است که می توان آن را به همراه خود در مراسمات و زیارت ها داشته باشید . در انتهای کتاب حکایت سید رشتی در مورد زیارت جامعه کبیره آورده شده است .

این کتاب مناسب برای وقف اموات است .

(1)
زمان باقی مانده
8,000 تومان

اطلاعات بیشتر

زیارت جامعه کبیره از زیارتنامه های مهم شیعیان است که از طرف امام هادی ( ع ) در پاسخ به درخواست یکی از شیعیان صادر شده است . مضمون زیارتنامه باورهای شیعه درباره امامت ، مقام ائمه اطهار ( ع ) و وظایف شیعیان در مقابل آنهاست . عالمان شیعه ، شرح های فراوانی بر زیارت جامعه نوشته اند .

حکایت سید رشتی که در انتهای کتاب آورده شده است :

جناب مستطاب تقی صالح سید احمد بن سید هاشم بن سید حسن موسوی رشتی تاجر ساکن رشت ایده الله به نجف اشرف مشرف شد و با عالم ربانی و فاضل صمدانی شیخ علی رشتی طاب ثراه [ با سید کاظم رشتی اشتباه نشود ] به منزل حقیر آمدند و چون برخاستند . شیخ از صلاح و سداد سید مرقوم اشاره کرد و فرمود که قضیه عجیبه دارد و در آن وقت مجال بیان نبود ، پس از چند روزی که همدیگر را دیدیم ، فرمود که سید رفت و قضیه را با جمله از حالات سید نقل کرد بسیار تاسف خوردم که چرا از خود او نشنیدم ، اگر چه مقام شیخ رحمه الله اجل از آن بود که اندکی خلاف در نقل ایشان برود و از آن سال تا چند ماه قبل این مطلب در خاطرم بود تا اینکه در ماه جمادی الآخره این سال از نجف اشرف‏ برگشته بودم ، در کاظمین سید صالح مذکور را ملاقات کردم که از سامره مراجعت کرده ، عازم فارس بود .

پس شرح حال او را چنان‌که شنیده بودم ، پرسیدم از آن جمله قضیه معهوده همه را نقل کرد ، مطابق آن و آن قضیه چنان است که گفت : در سال 1280 هجری برای انجام حج بیت‌الله الحرام از دار المرز رشت به تبریز آمدم و در خانه حاجی صفر علی تاجر تبریزی معروف منزل کردم ، چون قافله نبود متحیر ماندم تا آن‌که حاجی جبار جلودار سدهی اصفهانی بار برداشت به جهت طرابوزان تنها از او مالی کرایه کردم و رفتم .

چون به منزل اول رسیدیم ، سه نفر دیگر به تحریص حاجی صفر علی به من ملحق شدند ، یکی حاجی ملاباقر تبریزی حجه فروش معروف علما و حاجی سید حسین تاجر تبریزی و حاجی علی نامی که خدمت می ‏کرد ، پس به اتفاق روانه شدیم تا رسیدیم به ارزنه الروم و از آنجا عازم طربوزن و در یکی از منازل ما بین این دو شهر حاجی جبار جلودار به نزد ما آمد و گفت : این منزل که در پیش داریم مخوف است قدری زود بار کنید که به همراه قافله باشید ، چون در سایر منازل غالبا از عقب قافله به فاصله می ‏رفتیم ، پس ما هم حدود دو ساعت و نیم یا سه به صبح مانده به اتفاق حرکت کردیم ، به قدر نیم یا سه ربع فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که هوا تاریک شد و برف مشغول باریدن شد ، به طوری که رفقا هر کدام سر خود را پوشانیده تند راندند ، من نیز آنچه کردم که با آن ها بروم ممکن نشد تا آن که آن ها رفتند ، من تنها ماندم .

پس از اسب پیاده شدم ، در کنار راه نشستم و به غایت مضطرب بودم ، چون نزدیک 600 تومان برای مخارج راه همراه داشتم ، بعد از تامل و تفکر بنا بر این گذاشتم که در همین موضع بمانم تا فجر طالع شود ، به آن منزل که از آنجا بیرون آمدیم مراجعت کنم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه برداشته به قافله ملحق شوم .

در آن حال در مقابل خود باغی دیدم و در آن باغ ، باغبانی که در دست بیلی داشت که بر درختان می‏زد که برف از آنها بریزد ، پس پیش آمد به مقدار فاصله کمی ایستاد و فرمود : تو کیستی ؟ عرض کردم : رفقا رفتند و من ماندم راه را نمی‏ دانم ، گم کرده ‏ام . به زبان فارسی فرمود : نافله بخوان تا راه را پیدا کنی !

من مشغول نافله شدم ، بعد از فراغ از تهجد باز آمد و فرمود : نرفتی ؟! گفتم : والله راه را نمی ‏دانم، فرمود : جامعه بخوان ، من جامعه را حفظ نداشتم و تا کنون حفظ ندارم با آن‌که مکرر به زیارت عتبات مشرف شدم ، پس از جای برخاستم و جامعه را تماما از حفظ خواندم ، باز نمایان شد ، فرمود : نرفتی هستی ! مرا بی‏ اختیار گریه گرفت ، گفتم : هستم راه را نمی‏ دانم ، فرمود : عاشورا بخوان و عاشورا را نیز حفظ نداشتم و تا کنون ندارم ، پس برخاستم و مشغول زیارت عاشورا شدم ، از حفظ تا آن‌ که تمام لعن و سلام و دعای علقمه را خواندم ، دیدم باز آمد و فرمود : نرفتی هستی ؟! گفتم : نه هستم تا صبح فرمود : من حال تو را به قافله می ‏رسانم ، پس رفت و بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود به ردیف من بر الاغ سوار شو ، سوار شدم ، پس عنان اسب خود را کشیدم تمکین نکرد و حرکت نکرد ، فرمود : جلو اسب را به من ده ! دادم ، پس بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد اسب در نهایت تمکین متابعت کرد ، پس دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود : شما چرا نافله نمی‏ خوانید ؟ نافله نافله نافله

سه مرتبه فرمود و باز فرمود شما چرا عاشورا نمی ‏خوانید ؟ عاشورا عاشورا عاشورا سه مرتبه و بعد فرمود شما چرا جامعه نمی‏ خوانید ؟ جامعه جامعه جامعه و در وقت طی مسافت به نحو استداره سیر می‌کرد ، یک دفعه برگشت و فرمود : آن است رفقای شما که در لب نهر آبی فرود آمده مشغول وضو به جهت نماز صبح بودند ، پس من از الاغ پایین آمدم که سوار اسب خود شوم و نتوانستم پس آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار کرد و سر اسب را به سمت رفقا برگردانید ، من در آن حال به خیال افتادم که این شخص کی بود که به زبان فارسی حرف می‏زد و حال آن که زبانی جز ترکی و مذهبی غالبا جز عیسوی در آن حدود نبود و چگونه به این سرعت مرا به رفقای خود رساند ، پس در عقب خود نظر کردم ، احدی را ندیدم و از او آثاری پیدا نکردم ! پس به رفقای خود ملحق شدم ‏.

 

مشخصات

مشخصات محصول
انتشارات
نگاران قلم
تعداد صفحات
32
شابک
9786006797458
وزن
30 گرم
موضوع
زیارت جامعه کبیره جیبی
جلد
شومیز
شماره کتاب شناسی ملی
3771087
قطع
جیبی

دیدگاه ها (0)