سبد خرید شما خالی است

به مجنون گفتم زنده بمان - شهید ابراهیم همت

کتاب به مجنون گفتم زنده بمان جلد سوم مجموعه « از چشم‌ها » به روایت ماجراها و خاطرات شهید « محمدابراهیم همت » از زبان دوستان ، همسر، برادر و هم‌رزمان این شهید ،‌ اختصاص دارد . این نوشته‌ها ما را با منش و زندگی این شهید بزرگ آشنا می‌کند .

 

(2)
زمان باقی مانده
27,000 تومان

اطلاعات بیشتر

بالاخره رمانی که منتظرش بودیم رسید .. ! داستان زندگی شهید ابراهیم همت از زبان ژیلا همسرش و سعید و احمد کاظمی و رفیق هایش که از نگاه هر کدام که بخوانی زندگی اش زیبا تر به نظر میرسد ! قلم توانمند فرهاد خضری تمام روایات را در کتاب « به مجنون گفتم زنده بمان » نگاشته است و شما آن را می توانید به سبک نشر روایت فتح با جذابیت هرچه تمام تر بخوانید !

متن کتاب « به مجنون گفتم زنده بمان » بر اساس مصاحبه‌های انجام شده گردآوری شده است ؛ چارچوب این مجموعه باعث شده تا وقایع و روایت‌های این کتاب به دور از قصه‌پردازی بازگو شود .

روایتی خواندنی از همسرانه بودنش ... !

چشم مجنون از چشم من : ژیلا بدیهیان

رفت رختخواب را انداخت و آمد شروع کرد با بچه حرف زدن . بهش گفت : بابایی ! اگر پسر خوبی باشی باید حرف بابات را گوش کنی همین امشب بلند شی سر زده تشریف بیاوری منزل . خیلی زود هم از حرف خودش برگشت . گفت نه بابایی ، بابا ابراهیم امشب خسته است . چند شب است نخوابیده . باشد فردا وقت اصلا زیاد است .

سرش را که گذاشت روی بالش خندیدم و گفتم : تکلیف این بچه  را معلوم کن . بالاخره بیاید یا نیاید ؟

دستش را گذاشت زیرچانه اش به چشم هام خیره شده به مصطفی گفت : باشد قبول هیچ شبی بهتر از امشب نیست .

خندیدم گفتم : چه حرف ها میزنی تو امشب ، ابراهیم مگرمی شود ؟

حالم بد شد .

ابراهیم ترسید ، منتها گفت : بابا این دیگه کیه . شوخی سرش نمی شود ، پدرصلواتی .

درد که بیشتر شد دیدم دارد دورم می چرخ ، نمیداند باید چی کارکند . صداش میلرزید گفت : بابا به خدا من شوخی کردم . اشک را در چشم هایش دیدم وقتی پرسید : وقتش است یعنی ؟

گفتم : اوهوم

گریه دیگر دست خودش نبود !

مشخصات

مشخصات محصول
مولف
فرهاد خضری
انتشارات
روایت فتح
تعداد صفحات
296
شابک
9786003302136
وزن
220 گرم
موضوع
سرگذشت نامه
جلد
نرم
شماره کتاب شناسی ملی
819994

دیدگاه ها (0)