مادام مینگ و ده بچه ی نداشته اش

مادام مینگ علاقه زیادی دارد تا درباره فرزندانش که در  نقاط مختلف چین زندگی می کنند سخن بگوید . راز ده فرزند مادام مینگ موضوعی است که در سراسر داستان مخاطب را درگیر خودش می کند . رازی که ارتباط محکمی پیدا می کند به حکمتهای کنفوسیوس که پیوندی است میان چین دیروز و چین امروز .

کتاب "مادام مینگ و ده بچه نداشته اش" نوشته امانوئل اشمیت با ترجمه خانم معصومه صفایی راد است که موضوع رمان ماجرای تاجری فرانسوی است که در سفرهای تجاریش با زنی به نام مینگ آشنا می شود که مدعی است ده فرزند دارد . این موضوع که برخلاف قوانین چین هست موجب تحیر و سردرگمی تاجر فرانسوی می شود و تلاش می کند تا راز خانم مینگ را بفهمد و همین جستجو موجب تغییراتی در زندگی تاجر می شود .

در صفحه ای از کتاب برای آشنایی با مدام مینگ بخوانید :

بی تفاوت به تمام این پیشامدها مادام مینگ با پشتکار ، دقت و آرامشش مظهر ثبات و پایداری در این دنیای دمدمی مزاج و ناپایدار بود مسئول دستشویی های گراند هتل که انگار ایت موسسه همیشه وجود داشته است و یک ماموریت بسیار مهم به او سپرده شده است . از اولین ملاقاتمان نتوانستم جلوی خودم را بگیرم که به این موضوع فکر نکنم . مسئولیت پذیری او در چنین جایی داشت به هدر می رفت ، روزی که بالاخره این موضوع را با خودش مطرح کردم ، سرخ شد ناراحت با خم کردن گردنش جواب دندان شکنی داد :

- انجام دادن یه کار مهم بهتر از مهم بودنه .

لابد تعجب می کنید که من کنفرانس هایی این چنین با یک خانم مسئول توالت آن سر دنیا در چین داشته باشم . برای تعجب تان سه دلیل می آورم : مادربزرگ های من یک عمر کف اتاق طبقه ی بورژوا را برق انداختند ، من هیچ فرصتی برای تمرین کردن زبانی که یاد گرفته ام از دست نمی دهم و در نهایت اینکه این یک تکنیک مذاکره است که شامل برهم زدن تمرکز شرکایم با توقف مکرر مذاکره به خاطر غیبت هایم می شود . شیوه ای که مجبورم می کند به سمت توالت ها هجوم ببرم .

بنابراین یک روز صبح دو تاجر شرکت پرل ریور پلاستیک را تنها گذاشتم . من داشتم در زیرزمین پرچانگی می کردم . همانطور که در حال گشتن جیبم برای یک سکه به عنوان انعام بودم . یک عکس از جیبم سر خورد .

خدمتکار آن را از زمین برداشت و از کشف جمع خانوادگی ما خندان بود .

- این ها بچه هاتون هستند آقا ؟

- بله

- چند تا بچه دارید ؟

- دو تا شانسی ، بیش تر از این نمی خواستم .

- پشت سر گذاشتن هدف دست یافتن به اون نیست .

حرفی کلیشه ای پیش کشیده بود . از روی ادب احساس کردم مجبورم سوالش را دوباره به خودش تحویل بدهم .

- شما چی ؟

- من ده تا دارم .

- ببخشید ؟

- ده تا بچه دارم ؟

یک لحظه باورم شد که تسلطم به زبان محلی چینی پا در هواست . . . مجض اطمینان عدد ده را هم به انگلیسی و هم چینی تکرار کردم هر بار او با سر تایید می کرد .

ناباورانه انگشت هایم را در هوا تکان دادم و عدد 10 را نشان دادم

- ده ؟

برای خاطر جمع کردن من او آن ها را به اسم برایم شمرد ...

شکلک تحسین آمیزی روی صورتم نقش بست . و برای پیوستن به شرکایم بالا رفتم . چه دروغ شاخ داری ! واقعا فکر من باور کردم ؟ من را احمق فرض کرد ؟ همه می دانند که دولت چین برای کنترل جمعیت از ده ها سال پیش داشتن بیش از یک فرزند را برای زن و شوهرها ممنوع کرده است

آیا واقعا من رو سرکار گذاشته یا حقیقت داره ؟