سبد خرید شما خالی است

پابرهنه در وادی مقدس

کتاب پابرهنه در وادی مقدس زندگینامه و خاطرات شهید سید حمید ( غلام رضا ) میرافضلی از ولادت تا شهادت در قالب داستان های کوتاه و با زبانی ساده و روان نگاشته شده اند . 

(0)
زمان باقی مانده
27,000 تومان

اطلاعات بیشتر

شهید سید حميد میرافضلی در هفدهم بهمن ماه 1335 در شهرستان رفسنجان دیده به جهان گشود . 
با شروع عملیات خبیر و در پی حضور لشکر ثارالله در جزایر مجنون ، سید حمید که به چند و چون منطقه به خوبی واقف بود همراه رزمندگان این لشکر در منطقه حضور یافت تا در آخرین نبرد در زندگی خود ، چهرۀ مردانه اش را باخون سرخ پیشانی اش رنگین سازد .
سرانجام روز 22 اسفند سال 1362 به همراه سردار شهید حاج ابراهیم همت فرماندۀ محبوب لشکر محمد رسول الله سوار بر موتور مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید .
کتاب پابرهنه در وادی مقدس زندگینامه و خاطرات شهید سید حمید ( غلام رضا ) میرافضلی از ولادت تا شهادت در قالب داستان های کوتاه و با زبانی ساده و روان نگاشته شده اند . 

از محاسن این کتاب می توان گفت :

پرداخت بدون اغلاق و پیچیدگی به داستان زندگی شهید می باشد .

عدم ورود به کلیشه معروفی است که فقط خوبی های شهدا را روایت می کند . ذکر افت و خیزهای زندگی شهید ، ما را  امیدوارتر می کند که این ستاره ها ، الگوهای دست یافتنی هستند .

ضمیمه تصویرهایی از شهید در انتهای کتاب و هم چنین در شروع مطالب .

 

« شهادت برادر » ، « دعای مستجاب » ، « اعزام » ، « جنگ های نامنظم » ، « سوسنگرد »،  « ستاد شیخ هادی » ،  « دوست قدیمی » ، « جبهه طراح » ، « خلاقیت » ، « حکایت دست » ، « دنیا از زندان مؤمن » ، « شیمیایی » ، « آرزوی شهادت » ، « خیر به خانواده » ، « بوی عطر » ، « وصیت نامه » ، « جذب نیرو » ، « چشم های کم سو » عنوان های برخی از داستان های این کتاب هستند .

در خاطره ای با عنوان سید پابرهنه می خوانید :

یکی از کارهای عجیب و سخت حمید این بود که در بیشتر عملیات ها با پای برهنه شرکت می کرد !

راه رفتن در روی آن زمین ، با خاک های رملی با پوتین هم سخت بود چه رسد با پای برهنه و بدون پوتین .

آخرین باری که سید را دیدم ، در گرما گرم عملیات خیبر بود هیچ وقت یادم نمی رود آن روز رفتم در سنگری که سید حمید آنجا بود . روحیه ی خیلی عجیبی داشت . فشار کار و خستگی جنگی که طولانی شده بود حتی برای یک لحظه هم خسته اش نکرده بود .

...

بعد از عملیات بیت المقدس وقتی دشمن از منطقه ی  جفیر عقب نشینی کرد . سید اولین کسی بود که راحت وضو گرفت و روی آن جاده ی داغ نماز شکر خواند . توی عملیات خیبر هم طبق معمول پابرهنه دیدمش .

در والفجر مقدکاتی هوا خیلی سرد بود . من از سرما خوابم نمی برد . پاهایم از سرما خیلی درد می کرد . یک بار سید حمید با موتور آمد پیش من که احوالی از من بپرسد . بهش گفتم : تو پاهات یخ نمی زنه بدون کفش و پوتین ؟

گفت : این طوری بهتره ، راحت ترم .

با تعجب گفتم : برای کی راحت تره ؟ ! 

نگاه طولانی به من کرد و گفت : نمی دانم ، بلاخره برای یکی بهتره . بعد هم خندید و رفت .

به بعضی از بچه ها که صمیمی تر بودند گفت : در حالی که خون هم رزمانم یارانم دوستان شهیدم بر این خاک ریخته چگونه با کفش بر روی این خاک راه بروم .

 

مشخصات

مشخصات محصول
مولف
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
انتشارات
شهید ابراهیم هادی
تعداد صفحات
160
شابک
9786007841013
وزن
185 گرم
موضوع
خاطرات جنگ ایران و عراقخاطرات شهیدان ایران
جلد
شومیز
شماره کتاب شناسی ملی
326653
قطع
رقعی

دیدگاه ها (0)