سبد خرید شما خالی است

نخل و نارنج

کتاب نخل و نارنج نوشته وحید یامین‌پور است که در اثر پیش رو به سراغ روایت داستانی زندگی و زمانه شیخ اعظم ،‌ شیخ مرتضی انصاری رفته است

(0)
زمان باقی مانده
80,000 تومان

اطلاعات بیشتر

اثرگذاری شیخ مرتضی انصاری بر جریان فقه شیعه مشهور است و تلاش مثال‌زدنی و ستودنی او در تربیت شاگردانی که ساختار علمی دین را قوت بخشیدند و شاگردان‌ آن‌ها بعدها دنیا را تکان دادند بر همه مشخص است .

شاگردانی که این عالم تربیت کرد ، پرچمدار مبارزات سیاسی تاریخ سازی در خاورمیانه شدند ؛ به‌عنوان نمونه میرزا محمدحسن شیرازی عهده دار زعامت دینی شیعیان شد و توانست در برابر قرارداد استعماری عصر ناصرالدین شاه فتوای مهم تحریم تنباکو را صادر کند و مردم را به مقاومت فرا بخواند .

پیروزی میرزای شیرازی توانست راه را بر جنبش های بعدی فراهم کند و دیگر شاگردان شیخ انصاری در ربع نخست قرن چهاردهم هجری توانستند نخستین انقلاب 100 ساله اخیر را در منطقه خاورمیانه رهبری کنند . مکتب علمی و فقهی او شاگردانی چون امام خمینی (ره) داشت که اولین حکومت دینی در دوران غیبت کبری را بنا کردند .

در قسمتی از کتاب می خوانید :

_ بانو ! بی بی فاطمه برای چه گریه می کند ؟

_ دخترک می گوید از دوستان هم درسش خجالت کشیده .

_ چرا ؟

_ هر روز یکی از شاگردها غذایی می برد تا همه بر سر یک سفره با هم غذا بخورند . امروز به او نان و سبزی داده بودم . می گوید خجالت کشیده چون بقیه در نوبت خود سفره های رنگین انداخته بودند .

_ بانو ! تو هم خجالت کشیدی ؟ 

_ شیخ ! من با تو قراری گذاشته ام . مگر مرگ به قول و قرارمان پایان دهد .

_ سوالم را جواب ندادی بانو !

سکوت سراچه را فراگرفت . بی بی فاطمه سرش را پایین انداخته بود و زیر چشمی به مادرش نگاه می کرد . او بسیار پدرش را دوست می داشت . آن چنان که طاقت سکوت او را هم نداشت . کار شیخ سخت بود هم باید اهل خانه را به این زندگی عادت می داد و هم آن ها را شاد نگه می داشت . فقیر بودن و شاد بودن آسان نیست . ثروت شادی نمی آورد و البته فقر هم شادی را از بین نمی برد . منشا شادی بیرون از انسان نیست که با سروسامان دادن به بیرون از خود آن را خلق کند یا از دستش بدهد . شیخ باید به دخترکش می آموخت که شادی نه در سفره است نه در بقچه و طاقچه ، شیخ زیر چشمی به دخترش نگاه کرد و لبخند زد .

_ نان تازه ای که مادرت درست می کند حتی به تره هم نیاز ندارد دخترکم . نان مادر پز را با هیچ چیز عوض نکن .

بی بی فاطمه کودکانه خندید و از حجم نگرانی اش بابت پدر کمتر شد .

_ شیخ لااقل بگذار تره را با نان بخورد . وضع را بدتر نکن .

و همه با هم خندیدند ، دخترک بیشتر از بقیه . خود را در آغوش پدر انداخت و نشان داد که ناراحتی دقایقی پیش کم ارزش تر از محبت پدر است و آن را فراموش خواهد کرد . او هیچ گاه پس از آن روز هم چیزی بهتر از نان تازه و سبزی با خودش مکتب نبرد و هر بار هم اگر خجالت کشیده بود به روی خود نیاورد .

_ بانو اگر در چیزی می توانی بیشتر قناعت کنی چنان کن . من از مصرف حتی یک پول بیشتر از نیاز واقعی می ترسم .

_ راستش باور نمی کردم که بتوانم این طور زندگی کنم و از آن عجیب تر نمی دانستم که با این حد از پرهیز هم می شود زندگی کرد . من معنای پرهیزکار را تازه دریافته ام .

...

او در آن زمان مرد شصت ساله ای بود که کمتر از پیش می خفت ، کمتر از پیش می خورد ، کمتر از پیش دیده می شد مگر در حرم هنگام سجده و مناجات ، یا در مدرس هنگام تکلم به زبانی محکم و مجذوب کننده و گاهی در موقعیتی عجیب که هیچ کس انتظار نداشت .

_ او شیخ اعظم است ؟

_ کدام را می گویی ؟

_ همان که پیرزنی را به دوش گرفته .

_ یا للعجب ! خود اوست ، شیخ است .

_ شنیده بودم که مادرش زمین گیر شده و شیخ خودش او را به دوش می کشد و به حرم می برد .

مادر پیر زمین گیر و کم بینا شده بود ، و کمی هم کم حوصله . شیخ هر روز طبق برنامه در ساعتی معین به دیدن مادر می رفت و با او سخن می گفت از خاطرات گذشته و احوالات روز . گاهی سر به سرش می گذاشت و با هم می خندیدند . پیرزن هر وقت اراده می کرد خود شیخ او را به دوش می گرفت و می برد . بردن مادر با گاری یا اسب و استر ممکن بود و شاید برادران کوچکتر شیخ عهده دارش می شدند ، ولی شیخ اصرار داشت که خودش چنین کند ، حتی آن زمان که خاتم الفقهایش می خواندند .

مشخصات

مشخصات محصول
مولف
وحید یامین پور
انتشارات
جمکران
تعداد صفحات
229
شابک
9789649736181
وزن
200 گرم
موضوع
داستان های فارسی
جلد
شومیز
شماره کتاب شناسی ملی
5529665
قطع
رقعی

دیدگاه ها (0)