کودکستان آقا مرسل
کتاب کودکستان آقا مرسل یکی از آثار داوود امیریان است که درواقع ادامهای بر داستان یکی دیگر از کتابهایش با عنوان « گردان قاطرچیها » محسوب میشود و شخصیت های کتاب همان شخصیت های کتاب گردان قاطر چی است و محور داستان حول و حوش همان داستان است .
اطلاعات بیشتر
کتاب کودکستان آقا مرسل یکی از آثار داوود امیریان است که درواقع ادامهای بر داستان یکی دیگر از کتابهایش با عنوان « گردان قاطرچیها » محسوب میشود . داستان این کتاب در ارتباط با گروهی از رزمندگان دفاع مقدس است که در گردانی به نام « بلال » حضور دارند . فرماندهان این گردان با اعلام خبر تشکیل یک یگان ویژه از نیروهای این گردان ، باعث ایجاد جو رقابت میان این رزمندگان برای حضور در یگان ویژه میشوند . یگانی که بنابر تصورات این نیروها قرار است کارهای ویژه نظامی انجام دهد اما پس از اعلام اسامی اعضای گردان مشخص میشود ؛ موضوع چیز دیگری است ...
این کتاب در شاخه رمان نوجوان دسته بندی می شود و شامل 23 داستان جذاب و طنز است که با زبان شیوا طنازی کرده است .
برای آشنایی با نگارش کتاب داستانی از آن را بخوانید :
" من اسپارتاکوس هستم "
سیاوش جارو به دست و با احتیاط به اطراف نگاه می کرد . خم شد و در حال جارو کردن زمین پر از شن و ماسه به چادر فرماندهی رسید . حواسشون جمع بود کسی او را موقع فالگوش ایستادن غافلگیر نکند . آنقدر تمرکز کرد تا صدای گفتگوها را شنید :
- اما آقا مرسل فکر نمی کنم ایده ی شما خوب باشه .
- نظر منم همینه خیلی دردسر داره
- چه درد سری ؟
- آقا مرسل شما بزرگ تر مایید بهتر می دونید که دست چین کردن بیست - سی نفر از کل گردان و بودنشون توی یه واحد و دسته نظم کل گردان و بودنشون توی یه واحد و دسته نظم کل گردان رو به هم می ریزه .
- دست ها بالا بی حرکت !
سیاوش از هول و وحشت به پشت روی زمین افتاد . آن قدر سریع سرش را به عقب چرخاند که گردنش رگ به رگ شد و درد گرفت . دانیال آفتابه و خاک انداز به دست از خنده ریسه رفت . سیاوش که دست راستش را پس گردنش گذاشته بود با خشم و ناراحتی مشتی ریگ و ماسه با دست چپش برداشت و به طرف دانیال پاشید .
دانیال خنده کنان گفت " به تو یاد ندادن فالگوشی کار بدیه ؟ "
سیاوش گفت " ببند نیشت رو دارن درباره یگان ویژه حرف میزنن "
دانیال به سرعت جلو آمد کنار چادر نشست و پرسید : " چه خبرا ؟ کیا انتخاب شدن ؟ "
- هنوز هیچی صبر کن معلوم میشه .
سیاوش و دانیال مثل گربه به چادر چسبیدند . دانیال سنگینی اش را روی چادر انداخت تا بهتر بشنود سیاوش خواست چنگ بندازد دانیال عقب بکشد که پایش لغزید و روی دانیال هوار شد . چادر طاقت نیاورد و تیرک اصلی از جا کنده شد و همراه سیاوش و دانیال روی آقامرسل و ساکنان چادر آوار شد ...
مشخصات
دیدگاه ها (0)
لطفا پیش از ارسال نظر، این موارد را مطالعه کنید:
این محصولات ساخته و پرداخته هنرمندانی است که نظرات شما را میبینند و از آن بهرهمند میشوند؛ پس لازم است محتوای ارسالی شما منطبق برعرف و شئونات جامعه و با بیانی دوستانه و عاری از لحن تند، تمسخرو توهین باشد. طبیعتاً نظرات دلگرم کننده شما موجب شکوفایی ذوق هر هنرمند خواهد بود. از ارسال لینک سایتهای دیگر و ارائهی اطلاعات شخصی نظیر شماره تماس، ایمیل و آیدی شبکههای اجتماعی پرهیز کنید. در نظر داشته باشید هدف نهایی از ارائهی نظر دربارهی کالا، ارائهی اطلاعات مشخص و مفید برای راهنمایی سایر کاربران در فرآیند انتخاب و خرید یک محصول است. ما در این قسمت به نظرات و سوالات شما در اسرع وقت پاسخ میدهیم، پس شکیبایی پیشه کنید. سوالات شخصی خود، مبنی بر پیگیری سفارشات یا مشکلات در ثبت خرید را از طریق تماس با فروشگاه مرتفع کنید. هرگونه نقد و نظر در خصوص سایت ربیع، مشکلات دریافت خدمات و درخواست کالا و نیز گزارش تخلفات را از طریق تماس با شمارهی 02591002425 در میان بگذارید و از نوشتن آنها در بخش نظرات خودداری کنید.