سرمشق

شهید محسن حججی را اکثر قریب به اتفاق دورادور می شناسید و اطلاعاتی از این شهید گرانقدر دارید . ایشان در کارهای جهادی دستی در عمل داشتن و در این راستا کتاب حاضر با خاطرات کوتاه از زبان دوستان و آشنایان و ... شهید محسن حججی با عنوان کتاب سرمشق نوشته شده است .

حججی حجت خدا بود . عاشق خدا بود . عاشق اهل بیت ( ع ) بود . عاشق شهادت بود . بزرگ بود . انسان بود ...

اما او یک جوان بود .

یک جوان دهه هفتادی مثل خیلی از جوان های دیگر این سرزمین .

جوانی عادی با زندگی و خانواده عادی تر .

همه جوان های ما یک حججی هستند اگر ...

اگر راه را با تمسک به قرآن و عترت بیابند .

اگر خودسازی علمی و جسمی و اخلاقی را سرمشق خود کنند . که این راه راه اولیا ء الله است راه شهادت است ...

آنچه در این مجموعه می خوانید خاطراتی است مستند ، کوتاه و خواندنی از سیر و سلوک مدافع حرم محسن حججی که اعضای خانواده دوستان و آشنایان ، اعضای موسسه شهید کاظمی و همکارانش بیان کرده اند . 

در خاطره 120 می خوانید :

ماشین بیت المال

سرباز بودم و از قبل رفاقت زیادی با محسن داشتم . یک ماشین تحویلم بود . کارهای یگان را باید با ماشین انجام می دادم و در پادگان با ماشین تردد می کردم . یک بار توی باران جلویش ترمز زدم . گفت : می خوام ورزش کنم . همیشه از پادگان تا یگان زرهی پیاده می رفت . چندین بار ازش خواستم سوار شود اما بهانه می آ<رد . یک بار که ایستادم سوار شود سرش را آورد داخل ماشین و گفت : داداش ! این ماشین بیت الماله . تو داری باهاش می ری موظفی . اگه می خواستن برای من هم ماشین می گذاشتن .

خاطره 162

آتش به اختیار

بسیار اهل مطالعه بود . در گردان زرهی نیروی فرهنگی تعریف ندارد و جز ساختار تشکیلاتی نیست . اما محسن مسئول فرهنگی گردان بود و تمام کارهای فرهنگی گردان را در کنار وظیفه خدمه تانک بودن با جان و دل انجام می داد . خیلی فعال بود . نمونه تمام و کمال آتش به اختیار .