نیمه پنهان ماه همت به روایت همسر شهید
کتاب نیمه پنهان ماه جلد دوم
شهید محمد ابراهیم همت
به روایت ژیلا بدیهیان همسر شهید همت که به قلم حبیبه جعفریان جمع آوری شده است .
اطلاعات بیشتر
دفتری از فصل قطور تاریخ مربوط به زندگی ، ازدواج و شهادت محمدابراهیم همت میشود که بخشی از آن را که از کتاب نیمه پنهان ماه 2 آوردهایم ، در زیر میخوانید :
تولد : 12 فروردین 1334
ورود به دانشسرای اصفهان : 1352
اعزام به کردستان : خرداد 1359
ازدواج با ژیلا بدیهیان : دی 1360
شهادت : 16 اسفند 1362
جوانی که از در آمد تو ؛ لباس سپاه تنش نبود ، یک پیرهن چینی داشت و لبه جیبش عکس امام را زده بود که میخندید . شلوارش کُردی بود ، هر چند به او نمیآمد کُرد باشد . جثهاش نحیف بود ، ریشش بیش از معمول بلند و نگاهش ... نگاهش دختر را یاد اهواز انداخت ، یاد روزهای بچگی ؛ اهواز ، تهران ، تبریز ؛ به خاطر شغل پدرش ایران را یک دور گشته بودند . رو کرد به دوستش ، گفت : « بین برادرهای کُرد چه برادرهای خوبی پیدا میشن ! » دوستش خندید ، گفت : « برادر همت از بچههای اصفهانه . من توی دانشسرا باهاش همکلاس بودم . اینجا مسوول روابط عمومی سپاهه . »
سرش را از روی بالش برداشت و نیمخیز شد ، همت را دید . مثل دفعه پیش همانجا در قاب در ایستاده بود . کفشهایی شبیه به گالش به پا داشت و خاک و گل تا پاتاوههایش میرسید ؛ لابد تازه از منطقه میآمد . دختر خواست تعارفش کند بیاید تو ، اما نتوانست ، گلویش خشک شده بود ، از او میترسید . فقط زیر لب سلامش را علیک گفت و هر دو ساکت شدند . همت این پا و آن پا شد و به موهایش که از گرد و غبار قدری کدر بود ، دست کشید . بعد با متانت شروع کرد صحبت کردن ؛ امروز این قدر کشته شدند ، چند نفر اسیر گرفتیم ، چه مناطقی آزاد شدند ... همه را توضیح داد و از همان دمِ در برگشت . دختر خندهاش گرفت . با خودش فکر کرد « مگه من فرماندهاش هستم که اومد و همه چیز را به من گزارش داد ! »
به حاجی گفتم : « خانواده من تیپ خاص خودشون رو دارند . چندان مذهبی نیستند و از سپاهیها هم خوششون نمیآد . احتمالا پدر و مادرم مخالفت میکنند ، صحبت با اینها با خود شما و دیگه اینکه من میخوام بدون مهریه ازدواج کنم . شما وقتی میرید پدرم رو راضی کنید ، مهر تعیین نکنید . »
چقدر ادعا داشت آن روزها ! چقدر خودش را حزباللهیتر از حاجی میدانست ! وقتی قرار شد قبل از عقد با هم صحبت کنند او را قسم داد ، گفت « زندگی من باید همه چیزش برای خدا باشه . اگر لله میخواید با من ازدواج کنید ، صحبت کنیم . » اما حالا میداند ، یعنی حس میکند که اینها نبود . عشق و عاشقی هم نبود ؛ از حاجی تا همان لحظه عقد خوشش نمیآمد ، حتا بدش میآمد ! یک جور توفیق بود یا رحمت ، یک خوبی که خدا خواست و به او رسید ؛ انگار سهم او باشد .
مشخصات
دیدگاه ها (0)
لطفا پیش از ارسال نظر، این موارد را مطالعه کنید:
این محصولات ساخته و پرداخته هنرمندانی است که نظرات شما را میبینند و از آن بهرهمند میشوند؛ پس لازم است محتوای ارسالی شما منطبق برعرف و شئونات جامعه و با بیانی دوستانه و عاری از لحن تند، تمسخرو توهین باشد. طبیعتاً نظرات دلگرم کننده شما موجب شکوفایی ذوق هر هنرمند خواهد بود. از ارسال لینک سایتهای دیگر و ارائهی اطلاعات شخصی نظیر شماره تماس، ایمیل و آیدی شبکههای اجتماعی پرهیز کنید. در نظر داشته باشید هدف نهایی از ارائهی نظر دربارهی کالا، ارائهی اطلاعات مشخص و مفید برای راهنمایی سایر کاربران در فرآیند انتخاب و خرید یک محصول است. ما در این قسمت به نظرات و سوالات شما در اسرع وقت پاسخ میدهیم، پس شکیبایی پیشه کنید. سوالات شخصی خود، مبنی بر پیگیری سفارشات یا مشکلات در ثبت خرید را از طریق تماس با فروشگاه مرتفع کنید. هرگونه نقد و نظر در خصوص سایت ربیع، مشکلات دریافت خدمات و درخواست کالا و نیز گزارش تخلفات را از طریق تماس با شمارهی 02591002425 در میان بگذارید و از نوشتن آنها در بخش نظرات خودداری کنید.