دخیل عشق
کتاب دخیل عشق
ناگفته های جنگ
مخصوصا حرف دل همسران، مادران، فرزندان رزمنده ها است . دخیل عشق” سرگذشت زندگی دختری چهل و چهار ساله است به نام صبوره، دختری که تا این سن هنوز ازدواج نکرده و تنها بهانه او برای مجرد بودن نذر اوست. عهدی که او در جوانی با خود بسته و آن ازدواج با یک جانباز وخدمت به اوست.
اطلاعات بیشتر
دخیل عشق” سرگذشت زندگی دختری چهل و چهار ساله است به نام صبوره، دختری که تا این سن هنوز ازدواج نکرده و تنها بهانه او برای مجرد بودن نذر اوست. عهدی که او در جوانی با خود بسته و آن ازدواج با یک جانباز وخدمت به اوست.
او که دوران جوانی خود را در جبهه های جنگ دفاع مقدس به سر برده است و با امدادگری وظیفه ی جهادگری را به خوبی ایفا کرده است، بعد از گذشت سال ها از جنگ، هنوز خود را وامدار رزمنده ها می داند و شاید برای جبران همین اندیشه، تمام سال های عمر خود را در آسایشگاه جانبازان مشهد صرف خدمت رسانی به جانبازان می کند. در دوران پرستاری اش، دل به جانبازی به نام رضا می سپارد؛ اما بعد از شهادت رضا به واسطه خوابی که از او دیده است، تن به ازدواج با رسول می دهد، خواستگاری که همسرش را از دست داده است و حال با مادرپیر و سه فرزندش به سختی زندگی را می گذراند.
صبوره که نماد زنی صبور از نسل دوران دفاع مقدس است، با این که از ادا نکردن نذرش ناراحت است اما بعد از ازدواج درمی یابد رسول، زخم خورده آسیب های جنگ است . اعصاب و روانش به هم ریخته است و بعد از تشخیص پزشکان بنیاد جانبازان، به عنوان جانباز معرفی می شود و آرزوی دیرینه صبوره تحقق می یابد.
پایان بندی داستان و سیر منطقی آن در اتمام قصه، بسیار عقلانی و باورپذیر است و خواننده از زمانی که برای مطالعه «دخیل عشق» صرف کرده پشیمان نخواهد شد. موضوعی که دستمایه خلق این رمان شده مسئله ای است که دست نخورده و بکر بوده و نویسنده با هنرمندی و ذکاوت از آن داستانی خواندنی و لذت بخش بیرون کشیده است.
قسمتی از داستان :
بادی در میان شاخ و برگهای درخت توت میپیچد و خنکای نسیم آن به صورت صبوره میخورد.
– منو ببخشین. تو حرم خوب باهاتون حرف نزدم. مثلاً اومده بودم، از خودم بگم؛ اما نمیدونم چرا فقط دریوری گفتم.
دختر با دیدن پروانه که از پشت پنجره برای او شکلک درمیآورد، خندهاش میگیرد و چادر گلدار صورتیاش را روی دهان میکشد. مرد رد نگاه او را میگیرد و میبیند زهره، بچه را از جلوی پنجره کنار میکشد. صبوره به ستون ایوان تکیه میدهد و به مرد نگاه میکند؛ به قدِ بلند و هیکل چهارشانهاش. اینبار رسول سرش را پایین میاندازد و نفسش را در سینه حبس میکند. زود وسط ایوان و کنار صبوره مینشیند تا نتواند دوباره براندازش کند. میترسد سرووضعش دختر را بترساند. همسر اولش همیشه میگفت او فقط یک غول عصبانی است.
– دلم میخواد آمنه رو ببینم.
– کنیز شماست.
– اینطور نگین؛ بچهها حساسن.
– دور و بَر من همیشه پُر بچه بوده. خواهر و برادرهای کوچیکم، بعد بچههای برادر شهیدم؛ الآنم سه تا بچه خودم.
مشخصات
دیدگاه ها (0)
لطفا پیش از ارسال نظر، این موارد را مطالعه کنید:
این محصولات ساخته و پرداخته هنرمندانی است که نظرات شما را میبینند و از آن بهرهمند میشوند؛ پس لازم است محتوای ارسالی شما منطبق برعرف و شئونات جامعه و با بیانی دوستانه و عاری از لحن تند، تمسخرو توهین باشد. طبیعتاً نظرات دلگرم کننده شما موجب شکوفایی ذوق هر هنرمند خواهد بود. از ارسال لینک سایتهای دیگر و ارائهی اطلاعات شخصی نظیر شماره تماس، ایمیل و آیدی شبکههای اجتماعی پرهیز کنید. در نظر داشته باشید هدف نهایی از ارائهی نظر دربارهی کالا، ارائهی اطلاعات مشخص و مفید برای راهنمایی سایر کاربران در فرآیند انتخاب و خرید یک محصول است. ما در این قسمت به نظرات و سوالات شما در اسرع وقت پاسخ میدهیم، پس شکیبایی پیشه کنید. سوالات شخصی خود، مبنی بر پیگیری سفارشات یا مشکلات در ثبت خرید را از طریق تماس با فروشگاه مرتفع کنید. هرگونه نقد و نظر در خصوص سایت ربیع، مشکلات دریافت خدمات و درخواست کالا و نیز گزارش تخلفات را از طریق تماس با شمارهی 02591002425 در میان بگذارید و از نوشتن آنها در بخش نظرات خودداری کنید.